روح اله سوری:عضو هیئت تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل
مقدمه
برجام یا توافق هستهای 2015 میان ایران و کشورهای 5+1 ، این امید را ایجاد نموده بود که از طریق حل مهمترین مناقشه میان ایران و غرب، مسیری از دیپلماسی و تعامل پیش روی روابط جامعه جهانی با ایران گشوده شود. این مساله بویژه با برداشتی که رئیس جمهور سابق ایالات متحده آمریکا از نقش و جایگاه ایران پس از برجام داشت(به کارگیری سیاست مشارکت محدود به جای سیاست مهار) در ارتباط تنگاتنگ بود.
اما علیرغم چنین نشانههای مثبتی، برداشتی که عربستان، اسرائیل و آمریکای دونالد ترامپ از چشم انداز پیش روی ایران در فضای پسابرجام داشتند منجر به شکلگیری مخالفت جدی آنها با توافق هستهای گردید.
در نهایت علاقه دونالد ترامپ به اوباما زدایی در سیاست خارجی و داخلی آمریکا، لابی عربستان و اسرائیل و تقویت حلقه ضدایرانی کاخ سفید، منجر به خروج آمریکا از برجام و اجرایی شدن تحریمهای این کشور علیه ایران گردید.
خروج آمریکا از برجام و اجرایی شدن تحریمهای این کشور، روابط اقتصادی ایران با جامعه جهانی را به شدت از خود متاثر ساخته است بطوریکه اکنون شرکتهای بزرگی که تحت شرایط گشایش سیاسی و اقتصادی پس از برجام وارد ایران شده بودند در حال خروج از کشور میباشند. ادامه چنین وضعیتی با توجه به تاثیراتی که میتواند بر اقتصاد نابسامان ایران داشته باشد درکنار برخی نارضایتیهای داخلی مرتبط با مطالبات اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی، به خصوص با توجه به تلاش مخالفان خارجی ایران برای بهرهبرداری از این موضوع میتواند در کوتاهمدت یا میانمدت تهدیدی جدی برای ثبات سیاسی و یا حتی امنیت سرزمینی ج.ا.ا به حساب آید. در سطح سیاسی نیز تفاهم و اشتراک منافع ایجاد شده میان اسرائیل و عربستان علیه ایران و تلاش آنها برای ارائه راه حلی تحمیلی برای مساله فلسطین را میتوان تهدیدی جدی برای ایران در آینده به حساب آورد.
تبیین مساله :
اکنون این تصور وجود دارد که ج.ا.ا طی یک یا دودهه اخیر از قدرت و نفوذ بیشتری در منطقه خاورمیانه نسبت به سالهای ابتدایی انقلاب برخوردار میباشد. البته اگر مولفههای تشکیل دهنده قدرت کشورها را تنها به نفوذ و حضور سیاسی منحصر نمائیم این تصور تا حدودی میتواند از واقعیت برخوردار باشد.
بخشی از عوامل افزایش قدرت نفوذ و حضور سیاسی ایران در منطقه، در پیوند با تحولات بیرونی میباشد که طی پانزده سال اخیر در منطقه خاورمیانه شاهد بودهایم. به عنوان یکی از مهمترین این تحولات میتوان به حمله نظامی ایالات متحده آمریکا به افغانستان و عراق در سالهای 2001و 2003 اشاره داشت. هرچند که تحولات پس از سال 2001 و اقدامات تروریستی یازده سپتامبر منجر به حضور نظامی آمریکا در مرزهای جمهوری اسلامی ایران گردید اما در عین حال نمیتوان از تاثیرات مثبت ناشی از سقوط دولتهای متخاصم در مرزهای شرقی و غربی، بر جایگاه ایران چشم پوشی نمود. بویژه اینکه در کشور عراق شاهد در راس قرارگرفتن نیروهایی در صحنه سیاسی این کشور بودهایم که دارای پیشینه روابط حسنه با ایران میباشند.
در ادامه موضوعی چون بهار عربی و سقوط دیکتاتوریهای عربی و تهدیدی که از این رهگذر علیه دیگر کشورهای رقیب ایران در منطقه( همچون عربستان) وجود داشت را نیز باید همراستای با تغییر توازن قوا به نفع ایران به حساب آورد.
در این میان توافق هستهای ایران با کشورهای 5+1 ا نیز با یک سری تفاوتها یکی از عوامل تاثیرگذار بر جایگاه سیاسی ایران میباشد. اولین تفاوت این که برجام برخلاف موارد گفته شده موضوعی مرتبط با فرآیند تصمیمگیری داخلی میباشد، تفاوت دوم اینکه برجام به دلیل اینکه حاصل اتخاذ رویکرد تعامل و دیپلماسی از جانب ایران بوده از لحاظ مورد پذیرش قرارگرفتن جمهوری اسلامی ایران از سوی اروپا و جامعه جهانی متفاوت از موارد قبلی میباشد. همین مساله یعنی تاثیرات برجام بر تعاملات ایران با جامعه جهانی و بازگشت به عرصه تحولات و تعاملات منطقهای و بینالمللی، منجر به ایجاد این نگرانی در میان رقبا و دشمنان منطقهای ایران یعنی عربستان و اسرائیل گردید. از دیدگاه عربستان سعودی برجام با بازگذاشتن دست ایران در منطقه، عملا تهدیدی برای منافع این کشور به حساب میآید و همین موضوع منجر به نزدیک شدن دیدگاههای عربستان با رژیم صهیونیستی در رابطه با لزوم مقابله با ایران در شرایط پسابرجام گردید. از طرف دیگر هم، از نگاه دونالد ترامپ توافق هستهای اگرچه ممکن است منجر به تغییر در سیاستهای هستهای ایران شده باشد اما عملا تغییری در سیاست خارجی ایران در کلیت موضوع بوجود نیاورده است و چه بسا ایران در فضای پسابرجام با آسودگی خاطر بیشتری بتواند به اعمال سیاستهای منطقهای خود بپردازد. این چشم انداز که برجام در سیاست خارجی از طریق بازگذاشته شدن دست ایران در منطقه و در داخل از طریق بهبود اقتصاد و رفع تحریمها، خروجی جز برهم خوردن توازن قوا به نفع ایران نخواهد داشت، در نهایت منجر به شکلگیری ائتلاف میان بن سلمان، ترامپ و نتانیاهو علیه ایران در فضای پسابرجام گردید.
نکته قابل تامل این است که شرایط کنونی حاکم بر فضای سیاست خارجی ایران را نمیتوان جدای از چارچوب کلان سیاست خارجی ایران پس از انقلاب تحلیل نمود. در واقع وقوع انقلاب اسلامی و بنیان نهاده شدن سیاست خارجی بر هویت برآمده از ایدئولوژی انقلابی که طی آن جمهوری اسلامی ایران خود را متعهد به حمایت از مستضعفان در برابر مستکبرین و مخالفت با نظم جهانی موجود میدید، ایران را ذیل عنوان مهمترین کشور مخالف وضع موجود در منطقه و جهان قرار داد که این مساله نیز منجر به قرارگیری کشورهای حامی وضع موجود درمقابل ج.ا.ا گردید.
در اولین واکنش به وقوع انقلاب اسلامی کشورهای حاشیه خلیج فارس به رهبری عربستان سعودی، اقدام به تشکیل شورای همکاری خلیج فارس نمودند که هدف آن ایجاد اتحاد در میان این کشورها برای مقابله با ایران بود. رویکرد همکاری جویانه بلوک شرق و غرب نسبت به عراق در جنگ هشت ساله بویژه پس از ماجرای گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران را بدون تردید باید تاثیر گرفته از نگاه خاص ج.ا.ا. به نظام بینالملل و هنجارهای حاکم بر آن درنظر گرفت.
در سطح منطقهای و همسایگان، روابط متشنج و تیره کشورهایی چون عربستان، امارات متحده عربی، جمهوری آذربایجان و دیگر کشورها و در سطح بین المللی نیز روابط تنشزای ایالات متحده آمریکا و اروپا عملا منجر به انزوای ایران برای دهههای متمادی شده است.
از دولتها که بگذریم حتی در عرصه ملتها نیز سیاست خارجی حمایت جویانه ج.ا.ا از ملتهای مظلوم منطقه نیز نتوانسته است موفقیت چندانی برای ایران لااقل در عرصه قدرت نرم و همنظری آنها با ایران به همراه داشته باشد. نمونه این مساله را میتوان در نحوه مواجهه معترضین شیعه عراق با جمهوری اسلامی ایران طی سالهای اخیر، تفاوت مواضع حماس با مواضع ایران در سوریه، اعتراضات بخشهایی از مردم افغانستان علیه سیاستهای ایران و یا نگاه کردهای عراق به ایران مشاهده نمود.
در حوزه منافع اقتصادی که میتوان برای سیاست خارجی کشورها متصور گردید نیز باید اذعان داشت که سیاست خارجی ج.ا.ا علیرغم هزینههایی که متحمل شده است، در نهایت نتوانسته خروجی قابل قبولی را ازلحاظ کسب منافع اقتصادی به همراه داشته باشد.
نگارنده معتقد است که مولفه اساسی در بروز شرایط توصیف شده در راهبرد کلان سیاست خارجی ایران و بنیانهایی که سیاست خارجی بر آن استوار گشته است قرار دارد و به همین خاطر راهکار بلند مدت مورد نظر در این رهنامه که در ادامه به آن پرداخته میشود بر این موضوع متمرکز شده است.
راهکارها :
1- کوتاه مدت : استفاده ایران از قدرت و نفوذ خود در منطقه برای حل بحرانهای سوریه، یمن و عراق به عنوان یک ابزار مذاکراتی در مقابل ایالات متحده جهت بازگشت این کشور به برجام و یا رفع تحریمها
2- راهبرد سیاست خارجی مسالمت آمیز و اقتصاد محور(راهکار بلند مدت):
در این راهبرد، رویکرد اقتصاد محور باید جایگزین رویکرد ایدئولوژیک محور شود. در واقع اتخاذ یک سیاست خارجی مسالمت آمیز و به دور از تنش در روابط خارجی با هدف دستیابی به توسعه اقتصادی میبایست اولویت داده شود.
راهبرد مورد نظر از دو بخش تشکیل شده است:
1- صلح و همکاری با دیگر کشورها در سطح منطقهای و بینالمللی که در این راستا محورهای زیر میتواند مورد توجه قرار گیرد :
الف : مشارکت در ارائه راه حلهای بینالمللی و منطقهای در جهت حل بحرانهای موجود در خاورمیانه و دستیابی منطقه به توسعه و ثبات و صلح
ب: ایفای نقش فعال در سازمانها و نهادهای منطقهای و بینالمللی
ج: همراستایی با هنجارهای نظم بینالملل
د: وارد شدن به گفتگو با همسایگان و پیگیری سیاست تنش صفر با همسایگان
2- پیوند میان اهداف سیاست خارجی با توسعه اقتصادی
سیاست خارجی در نهایت بایستی ضمن تامین بقا و امنیت کشورها قادر به تامین منافع اقتصادی کشورها نیز باشد. افزایش فرصتهای اقتصادی در روابط خارجی در کنار اصلاح ساختارهای معیوب اقتصاد در ایران میبایست از جمله مهمترین ارکان راهبرد موردنظر باشد. در راهبرد جدید، سیاست خارجی باید زمینه ساز رشد و توسعه اقتصادی از طریق موارد زیر باشد:
1- در اولویت قرار گرفتن توسعه اقتصادی
2- گسترش روابط اقتصادی با دیگر کشورها
3- جذب سرمایه گذاری خارجی
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل