دکترحسین مفیدی احمدی پژوهشگر مسائل اروپا
تقریباً تردیدی وجود ندارد که بریتانیا با نوعی انسداد در حوزه برگزیت مواجه شده است. برای این فرضیه البته می توان شواهد بسیاری عرضه داشت. عدم تصویب توافق برگزیت در مجلس عوام بریتانیا بری سومین بار، یکی از این شواهد است. مسئله ای که نشانه ای بارز از ناتوانی نخبگان سیاسی برای سازش و اجماع سازی در حوزه برگزیت است. پرسشهای مهمی میتوان در خصوص این انسداد و ناتوانی در سازش مطرح کرد. ازجمله آنکه، مواجهه بریتانیا با موقعیت انسداد در حوزه برگزیت نتیجه چیست؟ آیا این موقعیت محصول پیچیدگی و یگانه بودن پدیدار برگزیت است؟ آیا این موقعیت معلول نخوت و فرادستی طرف اروپایی است؟ آیا همانگونه که طرفداران برگزیت سخت و حتی طرفداران حزب کارگر مطرح میسازند، موقعیت کنونی، برآمده از ضعف اراده و توان نخستوزیر بریتانیا برای پیشبرد پروژه برگزیت است؟ تاکتیکهای ضعیف و یا پافشاری بیمورد بر خطوط قرمز غیرواقع گرایانه ای که دولت بریتانیا برای مذاکرات برگزیت پی گرفته است چه نقشی در مواجهه با موقعیت کنونی بر عهده داشتهاند؟ به نظر میرسد باوجود اهمیت نسبی موارد مورد اشاره، این موارد را بیشتر باید معلول در نظر گرفت تا علت. درواقع به نظر میرسد علت اصلی مواجهه بریتانیا با موقعیت انسدادی کنونی در حوزه برگزیت، بیش و پیش از هر چیز، ریشه در فقدان چشمانداز چه در سطح نخبگی و چه در سطح افکار عمومی در مورد بریتانیایی دارد که قرار است پس از برگزیت ساخته شود. در ضمن، ناآگاهی در مورد پیامدهای خروج و مواجهه با برخی اشکالات و ابهامات حوزه قوانین اساسی بریتانیا نیز در شکل دادن به این موقعیت سهم داشته اند.
ناآگاهی در مورد پیامدهای خروج
به نظر میرسد در بریتانیا چه در سطح نخبگی و بهویژه در سطح مجلس عوام و چه در سطح افکار عمومی، وقوف کافی پیرامون پیامدهای خروج از اتحادیه اروپا وجود نداشته است. بهعنوانمثال مجلس عوام بریتانیا با یک اکثریت ساده رأی به برگزاری همهپرسی خروج داد بیآنکه نسبت به عواقب این مسئله آگاهی کافی داشته باشد. البته ذکر این نکته نیز ضروری است که انتخاب مدل "اکثریت ساده" در خصوص رأی به برگزاری همهپرسی خود نشانهای از برخی وجوه بحران حقوق اساسی انگلستان است.
یکی از مسائلی که ظاهراً طرفداران و رأیدهندگان به برگزیت به آن وقوف کافی نداشتهاند، پیچیدگیهای زیاد حفظ یک مرز بدون اصطکاک بین ایرلند شمالی بهعنوان بخشی از بریتانیا و ایرلند جنوبی بهعنوان یک کشور عضو اتحادیه اروپا است. میدانیم که نحوه مدیریت مرزهای ایرلند شمالی و ایرلند جنوبی از یکی از مهمترین مسائل در مذاکرات خروج بوده است و در ایده "بک استاپ" مندرج در توافق خروج نیز بازتاب داشته است. نزدیک به دو دهه بعد از پایان منازعه ایرلند شمالی که به کشته شدن 3500 نفر منجر شد، این نگرانی وجود دارد که در صورت بازتولید مرزهای سخت بین دو ایرلند، شاهد بازگشت خشونتها در منطقه باشیم. شایانذکر است، یکی از پیامدهای پیمان صلح سال 1990 ایرلند شمالی، برداشته شدن عملی مرزهای بین دو ایرلند بود و به تردد روزانه دهها هزارنفری و ورود و خروج گسترده کالا بین دو مرز منجر شد. حالآنکه پس از خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا حفظ این موقعیت نیازمند ترتیبات پیچیدهای خواهد بود.
به نظر میرسد یکی دیگر از مسائلی که ظاهراً طرفداران و رأیدهندگان به برگزیت به آن وقوف کافی نداشتهاند این مسئله بوده است که پس از 45 سال عضویت در اتحادیه اروپا، بخش عمدهای از نظام حقوق، اجرایی و اقتصادی بریتانیا با نظام مشابه آن در اتحادیه اروپا همگرا شده است و حتی بخشهایی از این نظام در نظام مشابه در اتحادیه اروپا کاملاً درهمتنیده شده است. درواقع در بسیاری از حوزهها، قانون اروپا به قانون بریتانیا تبدیل شده است. پیامد مستقیم این موقعیت آن است که خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا را نمیتوان در سطح یک طلاق ساده صورتبندی کرد چرا که جایگزینی تمامی نهادها، آژانسها، کارکردها و ساختارهای حقوقی، اقتصادی و اجرایی اتحادیه اروپا، نیازمند زمان و انرژی قابلتوجه است.
فقدان چشمانداز پیرامون انگلستان پسا برگزیت
به نظر میرسد فقدان چشمانداز پیرامون انگلستان پسا برگزیت را باید مهمترین عامل قرار گرفتن بریتانیا در موقعیت انسدادی فعلی در مذاکرات برگزیت در نظر بگیریم. بهعنوانمثال میدانیم که از فردای پیوستن انگلستان به بازار مشترک اروپا (اتحادیه اروپای امروز) در سال 1973، نحوه مواجهه با پدیده اروپا، یکی از موضوعات مورد اختلاف در بین احزاب بریتانیا و حتی در درون احزابی چون حزب محافظهکار بوده است. در جریان برگزاری همهپرسی خروج نیز، درحالیکه طرفداران خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا حولوحوش محور "کنترل انگلستان بر حاکمیت و مرزهای این کشور" گرد هم آمدند و کارزارهای موفق انتخاباتی همهپرسی را شکل دادند، بین طرفداران خروج، هیچ وجه مشترکی در مورد آینده بریتانیا پس از خروج وجود نداشته است و وجود ندارد. امروزه نشانهای واضح از ورود به مرحله شکاف فاجعهآمیز در حزب محافظهکار بریتانیا بروز کرده است. این فقدان چشمانداز البته محدود به حزب حاکم محافظهکار نمیشود و در احزاب دیگر و بهویژه در حزب کارگر نیز قابلردیابی است. میدانیم که باوجودآنکه بخش عمدهای از طرفداران حزب کارگر انگلستان در جریان همهپرسی خروج، به باقی ماندن در اتحادیه اروپا رأی دادند، بخشهای دیگری، از برگزیت بهعنوان راهحل رهایی از اتحادیه اروپایی که متکی به شرکتهای نئولیبرال جهانی است و به عنوان پیششرط پیگیری سوسیالیسم حقیقی در کشور حمایت میکردند. امروزه نیز، طرفداران حزب کارگر در حوزه مواجهه با برگزیت به چند گروه تقسیم شدهاند.
نتیجه
میدانیم که راهبرد محوری اتحادیه اروپا و مقامات اروپایی در طول مذاکرات خروج، اثبات این نکته بوده است که مزایای عضویت در اتحادیه اروپا با مزایای خروج یکسان نیست. در این چارچوب در راهروهای بروکسل بر این نکته تأکید میشود که امید بستن به ترک اتحادیه اروپا نمیتواند بهتر از باقی ماندن در این باشگاه باشد. در این نگاه، میتوان بر این نکته تأکید کرد که پافشاری اتحادیه اروپا بر مواضع خود، حداقل در سطحی، موقعیت انسدادی کنونی در مذاکرات خروج را تبیین میکند. بااینوجود عامل مهمتر را باید در سپهر سیاسی، اجتماعی و گفتمانی بریتانیا جستجو کرد. درواقع تا زمانی که بهویژه در سطح نخبگی بریتانیا، شاهد ایجاد سطحی از اشترک چشمانداز نسبت به آینده این کشور پس از برگزیت نباشیم، حتی در صورت توافق نهایی با اتحادیه اروپا، برگزیت به عاملی برای تعمیق گسلهای اجتماعی؛ سیاسی و گفتمانی در بریتانیا باقی خواهد ماند.
تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل