اگر چین رهبری جهان را به عهده بگیرد چه؟

فائزه قاسمی دکترای روابط بین الملل

دنیای هفتاد سال گذشته ما چنان تحت تاثیر ابرقدرتی امریکا بوده که تقریبا برایمان تغییر بنیادین سلسله مراتب دولتها بسیار دور از ذهن می رسد. البته خیلی از داده ها و تحلیل های سیاسی و حتی فلسفی هم به یاری این فرض ذهنی ما آمده و آنها را بیش از پیش متقن نموده است. امریکا هنوز چهار پایه اقتدار یک ابرقدرت یعنی ایدئولوژی غالب، برتری نظامی، اقتصاد قدرتمند و نیز قدرت سیاسی برتر جهان را در دست دارد. سالهاست روسها از دور رقابت نزدیک با امریکایی ها خارج شده اند و اکنون امریکا بیش از همه به چین به عنوان یک رقیب جدی نظر دارد. روش چینی ها برای خیز آرام و بی هیاهو در زمین اقتصاد لیبرال جهانی، آن هم از طریق سیستم اقتدارگرای بادیسیپلین، نتوانسته نگرانی ها را در غرب نسبت به اژدهای خفته از میان بردارد. سالهاست رقابت امریکایی ها با خیز بلند این کشور یک میلیارد نفری شدت یافته و در دوران ریاست جمهوری ترامپ، روابط دو طرف تا سرحد دشمنی آشکار رسانه ای و اقتصادی پیش رفته است.
اکنون با وقوع بحران کرونا، سناریوپردازان از سناریوهای متعددی سخن می گویند که جهان پساپاندمیک ما را خواهد ساخت. سیستم بهداشتی امریکا وجه ضعیف و شکننده تر سیاست و اقتصاد آن ابرقدرت را نشان داده است. کشته های ویروس کرونا در امریکا مدتی است که از کشته های آن کشور در بدترین جنگ تاریخش یعنی ویتنام فراتر رفته و خیلی ها چشم انداز مثبتی برای اتمام زودهنگام بیماری و پایان بحران در امریکا نمی بینند.
امریکا البته و با توجه به انعطاف پذیری بالای سیستم سیاسی اش، به احتمال زیاد از این بحران هم جان بدر خواهد برد؛ اما بیایید این فرض را نادیده نگیریم که اگر چین بتواند زودتر از امریکایی ها و در مجموع غرب، بحران کرونا را پشت سر بگذارد، چه خواهد شد؟ بحران کرونا، اقتصاد دولتهای دمکراتیک غربی را با بحران جدی مواجه ساخته است. جوامع غربی چندان به رعایت دستور از بالا عادت ندارند و فضای قرنطینه جامعه غربی را زودتر از جوامع شرقی از پای خواهد انداخت. پس این هم چندان بعید نخواهد بود که کلیت نظم و فلسفه سیاسی-اجتماعی غرب به زودی زیر سوال رود. اگر سیستم نظم آهنین چینی در این سناریو آنقدر جذابیت پیدا کند که مدل اقتدارگرایی چینی، جانشین سیستم معیوب لیبرال دمکراسی برای مقابله با بحرانهایی نظیر کرونا شود، آیا می توان از ظهور یک نظم جدید چینی سخن گفت؟ اگر بهبودی زودهنگام در چین در مقابل تاخیر امریکا در مدیریت بحران، منجر به شکاف عظیمی در سطح قدرت دو کشور شود، آنگاه دنیای ما را چه کسانی اداره خواهند کرد؟
چین مدتهاست در حال زمینه چینی برای به وقوع پیوستن آینده ای «چینی» است. آینده ای که نشان دهد نه تنها آزادی از امنیت برتر نیست و جامعه برای بقا نیازمند برتری دولت در زمین بازی سیاست است، بلکه «سیستم جهانی شده کنونی» با این موج شدید ارتباطات که می تواند اپیدمی ها را به سرعت منتشر کند هم باید کنار گذاشته شود. چین در چنین زمینه ای توان به دست گرفتن هدایت دنیای جدید را خواهد داشت. اگرچه این سناریو قدری دور از ذهن است و همانطور که آمد، نیازمند وقوع چند پیش شرط اساسی است: موفقیت چین در مدیریت بلندمدت شیوع کرونا، تشدید بحران اقتصادی و حتی انسانی در غرب ، موفقیت رسانه های چینی در قبولاندن برتری نظم آهنین چینی بر نظم لیبرال امریکایی و البته تداوم سیاست عقب گرد امریکا به درون مرزهایش از طریق کاهش آرام آرام نیروهای خود در خارج مرزها و بازگشت هرچند نیم بند واشنگتن به سیستم مونروئه. همه این شروط اگر محقق شود می توان ورود کشورها به نظم جدید چینی را خوش آمد گفت. اما این نظم جدید آهنین چه ویژگی هایی خواهد داشت؟ جهان تاکنون با یک چین جهانی شده مواجه نشده است.
چین در دوره های باستان هم حتی در زمان اوج قدرتش، علاقمند به گسترش مرزهایش نبوده است. چینی ها کنجکاوی و اصرار غربی ها برای تسخیر دنیاهای دیگر را ندارند و به مفهوم مرز علاقه زیادی دارند. این مفهوم مرز اگرچه در «دیوار عظیم چین» تبلور استعاری یافته، اما واقعیت نگاه غالب بر سیاستگذاران چینی هم هست. چینی ها زمانی که سده های قبل از اروپاییان کشتی های قاره پیما را ساختند، بجای درنوردیدن دریاها، کشتی هایشان را غرق کردند. این احتمالا عینا امروز تکرار نمی شود ولی گرای خوبی برای آینده نظم چینی به ما می دهد: چینی ها متمایل به نظام درون گرا هستند. آنها قطعا سلطه تجاری خود را کنار نخواهند گذاشت ولی در دنیایی که چینی ها آن را اداره خواهند کرد، خبری از مباحث حقوق بشری نخواهد بود. چرا که چینی ها که اتفاقا به شدت از نظم نسبتا یکپارچه گرای لیبرال خسته شده اند، حامی سطحی از تکثر فرهنگی خواهند بود.
در چنین نظم غیرلیبرالی-که چین ایجاد خواهد کرد- حاکمیت ملی دوباره مفهومی مقدس می شود.کشورها با یکدیگر تجارت دارند اما جایگاه مرزها خدشه دار نمی شود . چین احتمالا مداخلات کمتری نسبت به امریکا در امور داخلی کشورها خواهد داشت. چرا که ایدئولوژی پکن، به عملگرایی نزدیک تر از امریکایی هاست. چنین نظمی ایده حقوق فردی و مدنی جهانی و عبور از مرزها و فرهنگ ها را کنار خواهد گذاشت و در آن کشورها به نهادهای بین المللی ترجیح داده می شوند. احتمالا اتحادیه اروپا درس عبرتی برای آیندگان خواهد شد و رئیس جمهوری روسیه یعنی پوتین هم از ظهور چنین نظمی دفاع خواهد کرد. مسکو در کوتاه مدت به چالشی جدی با پکن برنخواهد خورد و شاید مهمترین رقیب چنین نظمی، نه غرب، که این بار سیستم سیاسی اقتصادی اندک متفاوت ژاپن باشد.
مدل چینی استبداد سرمایه¬داری(یک رژیم اقتدارگرایانه با اقتصاد متمرکز همراه با اقتصاد بازار و استفاده از مکانیسم های پیشرفته و تکنولوژی های برتر در زمینه ردیابی و نظارت) حتی در کشورهای دموکراتیک هم جذاب می شوند و احتمالا یورگن هابرماسی چینی ظهور خواهد کرد که برای فلسفه جدید جهان الهیات سیاسی جدیدی طرح کند. دنیا احتمالا می تواند تحت تاثیر قدرت چین در کنترل اوضاع اضطراری قرار بگیرد. مکانیسمهای ردیابی و کنترل (بر اساس داده های بزرگ و هوش مصنوعی) که در ابتدای بحران به کار رفتند، همچنان به کار خود ادامه می دهند و برخی کشورها ایده های جزایر اینترنتی- اینترنتهای ملی و جدا از اینترنت جهانی- را پی خواهند گرفت. الگوی چینی همه گیر خواهد شد. چین هم به نوبه خود از مکانیزم های کمک و سرمایه گذاری در کشورهای مختلف به منظور دستیابی به اطلاعات تجاری، امنیتی و شحصی آنها استفاده خواهد کرد.
اما در چنین نظمی جایگاه کشورهای اسلامی چه خواهد بود؟ چین از یک نظم اسلامی کمتر از نظم غربی فاصله ندارد. به عبارتی اندک ساده تر، چین علی رغم پذیرش مفاهیم مرز و حاکمیت، نگران نفوذ ایدئولوژی های جهان گرا خواهد بود. چین آینده هم قطعا خاورمیانه ای ساکت و بی دردسر را که تلاشی برای نفوذ ایده های مذهبی اش نداشته باشد ترجیح خواهد داد. به هر حال دنیا هنوز تا اندازه ای با نظم آهنین چین آشناست. کافی است نگاهی به سین کیانگ بیندازیم.

 

تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل