دوره های گذار در بین الملل، نیازمند توجه

رضا میرزایی کارشناس ارشد روابط بین الملل

هر چند تغییرات معمول محیطی (منطقه ای و بین الملل) متاثر از شاکله سیاست بین الملل، پویایی در امر سیاست را گوشزد می نماید،  اما تغییرات در بین الملل می تواند خصوصیت حاد نیز پیدا نماید. در چنین دوره هایی است که لازم است علم و عالم این حوزه فعال و دارای کارکرد موثر باشند. در برآورد نگارنده از وضعیت موجود که سمت و سوی حاد شدن دارد، استراتژی فعلی کشور صرفنظر از ارزشیابی می تواند نشانه های خودیاری کمتر فعالی را بازتاب نماید و بنابراین فرصت کسب امتیاز قابل رد و بدل در تعامل با بین الملل را در این حالت می توان کمتر در دسترس دانست.

در حال حاضر به نظر می رسد  تغییرات بین المللی موجود کش و قوس های ساختاری دارد و این فشار ساختاری احتمالا بر سه رکن آن یعنی دولتها، آنارشی، و توزیع توانایی ها تاثیر خواهد گذاشت. هر چند کنت والتس در نظریه خود صرفا توزیع توانایی ها را مولفه اصلی(قابل تغییر و دارای کارکرد موثر) می داند، اما شاید بتوان گفت درست است که آنارشی در نظام بین الملل همیشگی است اما با اینحال ظهور یک مدل نظمِ در دل بی نظمی،  حکایت از یک مدل حاکمیت های کوتاه مدت ناشی از تغییرات سلسه مراتب دارد که به متخصص روابط بین الملل یادآور می شود برآورد دقیقی از حداکثر یا حداقل بودنِ بی نظمی ، همچنین دوره زمانی آن داشته باشد. اینجا می توان گفت بی نظمی صرفنظر از معنی و مفهوم عمومی خود دارای یک سری مشخصات دقیق تر از جمله  دامنه و ابعاد (فراز و نشیب ) نیز می باشد. این دامنه و ابعاد را می توان دوره های فرصت زا یا تهدید آور نیز دانست. از نگاه مفروضات می توان چنین دوره هایی را در بین الملل تقریبا کوتاه مدت دانست اما چنین مفروضی از حساسیت چنین دوره هایی نمی کاهد. اینجا میدان تغییرات را می توان سلسله مراتبی دانست(درک این نکته برای سیاست ورز ما بسیار مهم است). پتانسیل چنین دوره هایی می تواند کشورهایی (در سطوح بالای قدرت) را که خواهان تغییر وضعیت به نفع خود باشند را مجاب نماید که هزینه های سنگین تر اما کوتاه مدت را بپذیرند و البته این زنگ هشداری برای قدرت های میانی یا کوچک است که اول بدانند فرصتشان کوتاه مدت است و دوم اینکه در اتکا به دیگران با مراقبت بسیار بالاتری برخورد نمایند چراکه بازیگران اصلی در کالاهای اصلی یا پول رایج در روابط بین الملل از جمله امنیت و قدرت، نهایتا کنش جانبدارانه و با ثباتی نخواهند داشت. بنابراین چنین کشورهایی (قدرت های میانی و کوچک) نمی توانند، و اصولا به آنان اجازه داده نمی شود گام های بلندی بردارند.  در اصل قدرت های بزرگ با مراقبت از استراتژی کلان خود در محدوده این دوره ها در نظام بین الملل ، به محض نزدیک شدن به هدف بر حسب جایگاه جدید خود در سلسله مراتب جدید عمل خواهند نمود.

این تخمین بسیار مهم است که کشورها وزن و حد بازیگری خود را تنظیم نموده و توان دیپلماسی یا غیر دیپلماتیک خود را صرف هدف یا نتیجه دست یافتنی ، نزدیک و در مقیاس خود نمایند. از طرفی در دوره های گذار در بین الملل رفتار یا نگرش لاتاری (معادل قرعه یا شانس) کمتر ممکن است یا به عبارتی احتمال فرصت در چنین بی نظمی های حادی کم است! چرا که فرصت ها دائم در حال ظهور و افول و البته شکار شدن هستند.

به عقیده نگارنده از نظر بین المللی هر چند تحولات آتی به لحاظ ارایش قدرت، مدل های مختلفی از جمله تک-چندقطبی یا چند قطبی ، و حتی نامشخص را پیشنهاد می دهد اما برخی شواهد به نفع بازگشت به قدرتِ نظام تک قطبی و یا بصورت مفروض شکل گیری یک نظام دو ماهیتی نیز می باشد. چنین مفروضی بیشتر متاثر از تحلیل خواست ها و دریافتی های آتی روسیه فدراتیو در بحران اوکراین؛ همچنین پرزنت رفتاری چینی ها بر پایه تجربیات قبلی (چند دهه اخیر) و بهره های بین المللی  آنان می باشد.در دوره های حاد بین المللی تامین هزینه های بازیگری قدرت های اصلی که البته می تواند شامل جنگ دیگران هم بشود یک تلهِ پیش روی قدرت های میانی و کوچک خواهد بود...

تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل