Developed in conjunction with Joomla extensions.

سیاست  تمرکز زدایی آمریکا از خاورمیانه و آینده آن

دکتر مهدی کردی کارشناس سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه


دولت آمریکا از سال 2011، با توجه به دلایلی همچون محیط چالش زا و هزینه ساز خاورمیانه؛ بحران اقتصادی که از سال 2008 گریبانگیرش شده بود و همچنین قدرت یابی چین در منطقه شرق آسیا؛ اقدام به تمرکز زدایی از خاورمیانه نمود. به واقع آمریکا با هدف کاهش هزینه های خود در این منطقه و تمرکز بر چین در شرق آسیا، اقدام به احاله تکالیف و مسئولیت های خویش به متحدین منطقه ای و بین المللی اش نمود. از این رو ادبیات ضرورت احاله مسئولیت به متحدین ایالات متحده آمریکا، از آن زمان تاکنون، در گفتار بسیاری از سیاستمداران آمریکایی نمایان شده است.

از این رو، تصمیم به تمرکز بیشتر بر تلاش­های آمریکا در آسیا برای اولین بار در مقاله سال 2011 هیلاری کلینتون، در مجله سیاست خارجی رونمایی شد. او بر این نکته تاکید کرد که پس از یک دهه هزینه منابع آمریکا در افغانستان و عراق، این کشور نیاز دارد برای دهه آتی جهت دهی خود را به سوی منطقه مهم­تر آسیا تغییر دهد. وقتی اوباما در نوامبر 2011 خطاب به پارلمان استرالیا اعلام کرد که تصمیمی آگاهانه و راهبردی گرفته است، این رویکرد کلینتون را دوباره مورد تایید دوباره قرار داد.

همچنین چاس فریدمن، سفیر سابق آمریکا در عربستان در این باره می گوید: "ما نفوذ و کنترل خود را بر بسیاری از مسائل چالشی خاورمیانه از دست داده­ایم. ما باید این واقعیت را بپذیریم که ایالات متحده دیگر نمی تواند انتظار داشته باشد که نفوذ و قدرت گذشته خود را در منطقه حفظ کند”.

هنری کیسینجر در این زمینه معتقد است که مسائل و مشکلات خاورمیانه تنها توسط یک قدرت واحد حل نمی شود. بلکه مبارزه با تروریسم و اجرای روند صلح خاورمیانه مستلزم مشارکت و همکاری ناتو و قدرت­های این منطقه است

به بیان دیگر، آمریکا شکل حضور خویش در منطقه خاورمیانه را، از مدیریت مستقیم تبدیل به مدیریت نیابتی و کنترل از راه دور نمود. البته اتخاذ این تاکتیک در استراتژی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه که همانا، تسلط بر این منطقه بر اساس نظریه قلب زمین یا هارتلند هالیفورد مکیندر می باشد؛ مسبوق به سابقه است. چنانکه پس از خروج نیروهای بریتانیا از خلیج فارس در اوایل دهه 1970 میلادی، ایالات متحده که همچنان درگیر تبعات جنگ ویتنام بود، بر اساس دکترین دو ستونی نیکسون، وظیفه حفاظت از اهداف و منافع خود را به قطب های نظامی و مالی منطقه ای اش، یعنی رژیم شاهنشاهی ایران و پادشاهی عربستان سعودی واگذار نمود.

لذا ایالات متحده آمریکا از سال 2011 میلادی تاکنون، بر اساس نیازمندی ها و اضطرارهایی که در سیاست خارجی اش وجود داشته است، این بار طیف وسیعی از متحدین منطقه ای و بین المللی خویش را به صحنه مدیریت مسائل گوناگون و مبتلا به خاورمیانه وارد نموده است. این متحدین را می توان به دو دسته بین المللی و منطقه ای تقسیم نمود. از جمله متحدین بین المللی آمریکا می توان به دولت بریتانیا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) اشاره نمود. همچنین متحدین منطقه ای ایالات متحده شامل عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی می باشند. لازم به ذکر است در امتداد متحدین منطقه ای آمریکا؛ می توان امارات متحده عربی و بعد از آن پادشاهی بحرین را جست و جو نمود.

لذا آمریکا از سال 2011 میلادی تاکنون، به طرز چشمگیری اقدام به کاهش نیروهای نظامی خود از منطقه خاورمیانه کرده است. تا جایی که در سال 2019 میلادی، صرفا تعداد 5000 نفر از نیروهای آمریکایی در عراق مستقر بودند. آمریکا بر مبنای سیاست عدم دخالت مستقیم در مسائل خاورمیانه و احاله مسئولیت به متحدین منطقه ای و بین المللی خویش، حتی در روند نگارش و ارائه پیش نویس قطعنامه 2216 شورای امنیت که مجوز توسل به زور در پرونده یمن را، به شورای همکاری خلیج فارس ارائه نمود، ایفای نقش مستقیم نکرده و این اقدام را به بریتانیا به عنوان عضو دائم و کشور پادشاهی اردن هاشمی، به عنوان عضو غیر دائم شورای امنیت محول نمود. از این رو ایالات متحده آمریکا دخالت خویش در تهاجم نیروهای ائتلاف کشورهای عربی به یمن را؛ محدود به ارائه مشاوره های مستشاری به این کشورها نموده و هیچ گونه کنش مستقیمی، ظرف قریب به هشت سالی که شروع عملیات نیروهای ائتلاف در یمن می گذرد؛ انجام نداده است.

همچنین دولت آمریکا در بحران حمله داعش به عراق به جای اینکه دست به اعزام گسترده نیروی نظامی به این کشور بزند، اقدام به انجام تلاش­های نظامی محدود نمود که این سیاست به خوبی منجر به شکست داعش شد. برای مثال آمریکا اقدام به اعزام مستشاران نظامی خود به عراق کرد و از طریق آموزش گروه­های شبه نظامی عراقی توسط این مستشاران، در مبارزه بر علیه داعش شرکت نمود

از سوی دیگر در ادامه روند احاله مسئولیت به متحدین آمریکا؛ دولت بریتانیا از سال 2015 میلادی؛ برای اولین بار پس از خروج خویش از خلیج فارس که در ابتدای دهه 1970 میلادی انجام شد؛ اقدام به احداث نخستین پایگاه دریایی خویش در منطقه مینا سلمان بحرین نموده است. در سال 2017 میلادی؛ پیمان ناتو اولین مرکز کنترل فرماندهی خود را؛ در کویت افتتاح نمود. همچنین آمریکا در طی سالیان اخیر با خروج نیروهای خویش از عراق؛ مسئولیت های آموزشی و مستشاری خویش را به پیمان ناتو واگذار نمود.

از سوی دیگر لازم به ذکر است سیاست تمرکز زدایی از خاورمیانه؛ عنصر لایتجزای سیاست خارجی آمریکا در طول بیش از یک دهه اخیر می باشد. چراکه این سیاست در دولت های ترامپ و بایدن هم به سان دولت اوباما تداوم پیدا نمود. چراکه در سال 2020 میلادی، دولت ترامپ با پیگیری اجرای پیمان ابراهیم، واسطه عادی سازی رابطه رژیم صهیونیستی با تعدادی از کشورهای عربی شد که از جمله آنها می توان به مراکش؛ بحرین و امارات اشاره نمود. لازم به ذکر است زمینه ساز تنش زدایی میان رژیم صهیونیستی و این دسته از کشورهای عربی، برنامه گسترش ناتو به شرق، در قالب گفت و گوی مدیترانه و ابتکار همکاری استانبول می باشد. به واقع، وظیفه مقدمه سازی برای تحسین روابط میان تل آویو و پایتخت های عربی، در قالب این دو برنامه برای پیمان ناتو، از حدود سه دهه قبل، توسط ایالات متحده آمریکا پیش بینی شده بود.

از سوی دیگر یکی از مهم ترین اهداف آمریکا از تنش زدایی میان تل آویو و پایتخت های عربی حاشیه خلیج فارس، باز نمودن پای تل آویو به این منطقه و واگذاری مسئولیت ها و تعهدات خویش به رژیم صهیونیستی می باشد. لازم به ذکر است یکی از مسئولیت های عمده و مهمی که واشنگتن به تل آویو در خلیج فارس واگذار نموده است؛ تقابل با جمهوری اسلامی ایران و هم افزایی با منامه و ابوظبی در این زمینه می باشد. برای مثال می توان به تقویت همکاری های نظامی – امنیتی رژیم صهیونیستی با بحرین و امارات اشاره نمود. در طی دو سال اخیر؛ تل آویو با منامه و ابوظبی در زمینه تقویت سامانه های پهپاد؛ ضد پهپاد؛ موشکی، پدافند، ایجاد پایگاه های جاسوسی برای سرویس موساد در خاک این دو کشور و سایر امور اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی؛ همکاری های وسیعی را در تقابل با جمهوری اسلامی ایران ترتیب داده است.

در مجموع روند تحولات سیاست تمرکز زدایی آمریکا از خاورمیانه به گونه ای است که به نظر می رسد ایالات متحده طی سالهای آینده، کماکان این سیاست را تداوم می دهد. چراکه علاوه بر اینکه آمریکا موفق شده است متحدین منطقه ای و بین المللی خود را به پرونده خاورمیانه وارد نماید. هم اکنون درگیر پرونده های فرا منطقه ای مانند اوکراین و قدرت یابی چین در شرق آسیا می باشد. برآوردهای آینده نشان می دهد ظرف دهه های آتی؛ چین مهم ترین چالش بالفعل آمریکا؛ به لحاظ اقتصادی و نظامی خواهد بود. لذا برای ایالات متحده آمریکا بسیار ضروری است که با تداوم تمرکز زدایی از خاورمیانه و احاله مسئولیت به متحدین خویش، اولا خود را از آسیب ها و مشکلات این منطقه دور نگه دارد، دوما توان و حواس خود را بر مسائل  مهم تری در سطح جهانی مانند چین و روسیه متمرکز نماید.

تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل

سخن سردیبر

Has no content to show!

گفتگو

دکتر امیر هوشنگ میرکوشش در گفت‌وگو با ایلنا
دکتر امیر هوشنگ میرکوشش مدیر مسئول مجله ایرانی روابط بین الملل در گفت‌وگو با ...

یادداشت

دکتر امیر هوشنگ میرکوشش(دکتری تخصصی روابط بین الملل)
دکتر زهرا شریف زاده (دکتری تخصصی روابط بین الملل)
میکائیل سانیار( دانشجوی دکتری علوم سیاسی (مسائل ایران)، دانشگاه آزاد اسلامی ...
دکترمریم خالقی نژاد(دبیر سرویس دیپلماسی فرهنگی مجله ایرانی روابط بین الملل)
رامین مجنون پیله رود (دانشجوی دکتری علوم سیاسی)
رضا میرزایی کارشناس ارشد روابط بین الملل
مجید نوری کارشناس و تحلیلگر امور بین‌الملل

مفاهیم و نظریه ها

دکتر امیر هوشنگ میرکوشش
رضا میرزایی کارشناس ارشد روابط بین الملل

مطالب پربازدید

دکتر امیر هوشنگ میرکوشش
دکتر امیر هوشنگ میرکوشش
دکتر امیر هوشنگ میرکوشش
متن سخنرانی دکتر امیر هوشنگ میرکوشش به مناسبت 18 می روز جهانی موزه و میراث ...
دکترامیرهوشنگ میرکوشش

تبلیغات

فراخوان مقاله

تمامی حقوق برای مجله ایرانی روابط بین الملل محفوظ است ©2024 iirjournal.ir. All Rights Reserved

Please publish modules in offcanvas position.