شما اینجا هستید: Homeکتاب ها و مجله های علمیکتابخانهفرصت ها و چالش های چین و آمریکا در رقابت با یکدیگر

فرصت ها و چالش های چین و آمریکا در رقابت با یکدیگر

* روح اله سوری

 در عصر جدید، معنا و برداشت از قدرت دچار تغییر شده است و قدرت نه دیگر در معنای سرزمینی و نظامی که بیشتر در بعد اقتصادی مورد توجه قرار گرفته می شود. در پارادایم قدرت سرزمین محور، قدرت بیشتر معنایی ژئوپلیتیک داشته به این معنا که هر کشوری که بر سرزمین های بیشتر و حائز اهمیت تری از لحاظ ژئوپلیتیکی تسلط داشته آن کشور به معنای متعارف، دارای قدرت بیشتری نیز بوده است. اما آنچه در عصر حاضر با آن مواجه‌ایم این است که کشورها دیگر قدرت را در معنای سرزمینی آن به کار نمی برند بلکه قدرت را در ارتباط با مفهوم ثروت یا به عبارت بهتر مازاد مورد استفاده قرار می دهند. به همین خاطر نیز امروزه کشوری را می توان قدرتمند به حساب آورد که از قدرت اقتصادی یا مازاد بالاتری نسبت به رقبای خود برخوردار باشد چرا که قدرت اقتصادی خود پایه قدرت در سایر حوزه ها نیز می‌باشد. اگر بخواهیم با ذکر مثال در این زمینه روشن تر صحبت کنیم می توان به وضعیت کنونی میان چین و آمریکا به عنوان دو قدرت اقتصادی بزرگ جهان اشاره نمائیم. قدرت اقتصادی آمریکا با فاصله زیادی از سایر کشورهای دنیا قرار دارد و آنچه همگان بر آن هم نظر هستند این است که قدرت اقتصادی چین می تواند رقیبی برای آمریکا طی دهه‌های آینده باشد.
آنچه که به برتری اقتصادی آمریکا طی دهه‌های متوالی شکل داده است نقاط قوتی است که این بزرگترین اقتصاد کنونی جهان نسبت به سایرین از آن برخوردار است. از جمله این نقاط قوت می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- نقش سیستم نوآوری آمریکا به عنوان یک هسته مرکزی در شبکه جهانی و انجام پروژه های مشترک همکاری با دیگر بخش‌های جهان
2- سیستم باز و دموکراتیک آمریکا که منجر به جذب استعدادهای درخشان و دانشمندان برتر از سراسر جهان شده است. بطوری که می توان گفت مهاجران ساکن آمریکا نیمی از جوایز نوبل را طی سال‌ها به خوداختصاص داده و دو برابر جمعیت آمریکایی این کشور توانسته است در آمریکا شغل ایجاد کند.
3- فاصله زیاد سرمایه گذاری آمریکا در بخش R&D که به عنوان مثال این مقدار در سال 2017 حدود 496 میلیارد دلار بوده است.
4- سرآمد بودن دانشگاه های آمریکا در آموزش علوم پیشرفته و اختراع فناوری های جدید
5- جذب بیش از نیمی از سرمایه گذاری‌های جهانی در بخش بودجه بذر تحقیقات( چین در این زمینه رتبه دوم را دارد)
6- سهم 31 درصدی شرکت های فناوری آمریکایی در سطح چهانی که باعث شده است این کشور بزرگترین تولید کنده فناوری پیشرفته در سطح جهان باشد.
در مقابل وضعیت توصیف شده آمریکا، چین به عنوان رقیب نزدیک این کشور قرار دارد که این کشور نیز با فهم و ادراک قدرت به عنوان ثروت، جهت گیری سیاست خارجی و سیاست داخلی خود را بر توسعه اقتصادی و کسب مازاد بیشتر قرار داده است. هدف اصلی استراتژی بزرگ چین تا سال 2050 مواردی همچون ثبات اجتماعی، رشد اقتصادی، تکنولوژی پیشرفته و قدرت نظامی را در بر می گیرد. چین در میزان سرمایه گذاری در بخش S&T( علم و فناوری) طی 20 سال گذشته رشدی سه برابری داشته است. به عبارت گویاتر چین در اهداف بلند مدت خود نقش و جایگاه ویژه‌ای به مباحث فناوری و علم داده است که این مساله را وقتی در کنار تمرکزی که آمریکا بر فناوری و نوآوری دارد قرار می دهیم می تواند ما را متوجه اهمیت و نقش این حوزه ( فناورری، نوآوری و علم) در استراتژی های کلان دو کشور و همچنین نقش این مساله در تعریف جایگاه قدرت در عصر حاضر و آینده بنماید. در واقع با نگاه به استراتژی بزرگ چین به خوبی متوجه خواهیم شد که این کشور قدرت را بیش از آنکه در قدرت نظامی بداند در موضوعات حوزه سیاست ملایم ( سیاست، اقتصاد، فناوری و ...) در نظر گرفته است. (درست برخلاف کشورهایی مثل ایران).
چین به منظور تحقق اهداف در نظر گرفته برای خود در بخش اقتصادی دو طرح عمده شامل طرح یک کمربند- جاده و طرح ساخت چین 2025 را درنظر گرفته است. طرح کمربند- جاده یک پروژه بسیار بزرگ می باشد که در نظر دارد 65 کشور مختلف از سراسر جهان را از طریق سرمایه گذاری های مالی و زیربنایی تا 100 میلیارد دلار در اقتصاد چین ادغام نماید. این کشور همچنین از طریق برنامه ساخت چین تلاش دارد تا از رشد اقتصادی و افزایش درآمد خود پشتیبانی نماید.
نتیجه‌ای که از بحث های ارائه شده تا اینجا می توان ارائه داد این است که اقتصاد، تولید ثروت و تولید مازاد در نگاه کشورهای مهم جهان از جمله چین و آمریکا به عنوان دو قدرت برتر اقتصادی جهان، از جایگاه مهمی برخوردار است هر چند که در طول زمان مصادیق تولید ثروت و مازاد ممکن است تغییراتی کرده باشد و از تولید کالاهای صنعتی به تولید فناوری های برتر در حوزه های متمایز همچون فناوری‌های فضایی، ارتباطی و هوش مصنوعی تغییر مسیر داده باشد.
در کنار اهمیتی که امروزه کشورها برای نقش ثروت در افزایش قدرت خود قائل هستند، مبحث مهم دیگری که در مورد چین و آمریکا می توان مورد اشاره قرار داد مشکلات و موانعی است که این دو کشور در مسیر آینده خود با آن روبرو هستند که در ادامه به آن پرداخته می شود.
تهدیدهای پیش روی آمریکا :
1- سرعت بالای رشد فناوری
2- رشد فناوری در بخش خصوصی و چندمنظوره بودن فناوری ها
3- ظهور چین
4- رشد بخش فاینانس در اقتصاد آمریکا
اولین مساله ای که در ارتباط با موانع و مشکلات آمریکا می توان مورد اشاره قرار داد تفاوت سهم سرمایه گذاری دولتی با سرمایه‌گذاری‌های بخش خصوصی در بخش R&D می باشد. توصیفی که از وضعیت کنونی آمریکا در این رابطه می توان داشت این است که سهم عمده هزینه های تحقیق و توسعه در آمریکا بر عهده بخش دولتی می باشد. از سال 2010 تقریبا یک سوم از اختراعات ثبت شده در آمریکا( شامل صفحه های لمسی، GPS، اینترنت تلفن و ...) متکی به بخش دولتی و بودجه های فدرال بوده است. به عنوان مثال بین سال های 1988 تا 2010، 3.8 میلیارد دلار از سرمایه گذاری های دولت فدرال در بخش تحقیقات ژنومیک، توانسته یک تاثیر اقتصادی 796 میلیارد دلاری و اشتغال زایی به میزان 310 هزار شغل داشته باشد. نکته مهمی که در این رابطه حائز تاکید است این است که سهم سرمایه گذاری دولتی در بخش تحقیق و توسعه طی سال‌های اخیر در حال کاهش می باشد بطوری که این سهم از 1.8 درصد تولید ناخالص ملی در سال 1964 به 1 درصد در سال 1990 و نهایتا به 0.66 درصد در سال 2016 رسیده است.
مساله دوم این است که بسیاری از فناوری های گفته شده در بخش دفاعی آمریکا و از سوی وزارت دفاع این کشور انجام گرفته است که با توجه به حساسیت بخش دفاعی ایالات متحده به ورود بخش های خصوصی به نظر می رسد دسترسی وزارت دفاع به بخش خصوصی و باز کردن مسیر برای ورود این بخش امری ضروری است. همچنین وابسته بودن فناوری های پیشرفته به بخش خصوصی در جهان منجر به دسترسی همه کشورها به این فناوری ها می گردد که این مساله می تواند مزیت رقابتی آمریکا را تحت الشعاع قرار داهد.
مساله مهم دیگر ظهور چین به عنوان یک چالش برای آمریکا می باشد بطوری که پیش بینی می شود که چین طی سال های 2030 تا 2040 اقتصادی بزرگتر از آمریکا داشته باشد.
و در اخر مساله بسیار مهمی که در رابطه با آمریکا باید مورد اشاره قرار داد رشد بخش مالی در کسب و کار این کشور می باشد. مهمترین تاثیر رشد بخش مالی در آمریکا را می توان مواردی همچون تضعیف و تحدید بخش واقعی اقتصاد( بخش مولد)، کاهش روند اشتغال زایی در این کشور ( پایین بودن مشارکت نیروی کار در مقایسه با دهه 70)، رکود دستمزدها( 15 دلار به ازای هر ساعت)، کاسته شدن از سهم شرکت ها در بخش تحقیق و توسعه و تمایل شرکت ها به ورود به حوزه هایی با سود بیشتر در کوتاه مدت به جای سرمایه گذاری های بلند مدت می باشد.
در واقع قدرت گرفتن بخش فاینانس در اقتصاد آمریکا منجر به این شده است که شرکت های این کشور بیشتر خود را درگیر سهام، سود سهام و سوداگری بورسی نمایند تا اینکه پول خود را در بخش های مولد سرمایه گذاری نمایند. به عنوان مثال شرکت های S&P500 بین سال های 2005 تا 2014، شش تریلیون دلار در بخش پرداخت سود سهام و بازخرید سهام هزینه کرده‌اند. بخش فاینانس در آمریکا در حالی که 7 درصد از اقتصاد آمریکا و 25 درصد ازکل سود شرکتی را به خود اختصاص داده اما تنها 4 درصد از سهم اشتغال زایی را دارد.
نقاط ضعف و تهدیدات پیش روی اقتصاد چین :
1- کند شدن رشد تولید ناخالص ملی چین علیرغم رشد اقتصاد چین طی 40 سال گذشته: رشد متوسط تولید ناخالص ملی چین طی سال های 1990 تا 2009 حدود 10 درصد بوده است که این میزان از سال 2010 بطور متوسط چیزی حدود 8 درصد می باشد.
2- 2- پایین بودن تولید ناخالص سرانه چین نسبت به آمریکا و دیگر کشورهای پیشرفته: تولید ناخالص سرانه ملی چین در سال 2016 ، 8123 دلار بوده است در حالی که مثلا این مقدار در مورد کره جنوبی 27538 دلار و برای آمریکا 57467 دلار می باشد.( شاید یک دلیل مهم این تفاوت در جمعیت بسیار زیاد چین نسبت به اکثر کشورهای دیگر باشد).
3- پایین بودن مصرف داخلی چین : چین برخلاف آمریکا از بازار مصرف داخلی کوچکتری برخوردار است و اقتصاد آن بیش‌تر صادرات محور است. (صادرات چین در سال 2015 حدود 22 درصد از تولید ناخالص ملی را به خود اختصاص داده است).
4- کاهش نیروی کار و افزایش جمعیت سالمندان در چین : جمعیت افراد بالای 60 سال چین در سال 2000 ، ده درصد بوده که این میزان در سال 2015 به 15 درصد افزایش پیدا کرده است و پیش بینی می شود تحت سیاست تک فرزندی اعمال شده طی دهه های متوالی این جمعیت در سال های آینده رشد بیشتری داشته باشد.
5- حضور گسترده دولت در اقتصاد بطوری که می توان گفت بزرگترین شرکت های چین موسسات متعلق به دولت و بانک‌های دولتی می باشند.
بنابراین به نظر می رسد که آینده رقابت دو کشور چین و آمریکا به میزان بالایی به سیاست های این دوکشور در طراحی سیستم اقتصادی خود به سمت تولید مازاد بیشتر از طریق تقویت نقاط قوت خود و اصلاح نقاط ضعف خود بستگی خواهد داشت.

 

*عضو هیئت تحریریه مجله ایرانی روابط بین المل

 

تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل