Developed in conjunction with Joomla extensions.

تحول مفاهیم: ارایه مدل تحلیل سیاسی در هزاره سوم

دکتر محمد منصور نژاد:عضو هیئت مدیره انجمن صلح ایران

الف)برای توضیح اتفاقات و پدیده های پیش رو، از سوی اندیشمندان، «مفاهیم» تازه خلق می شوند و البته لازم است که حتما مبنای درستی هم داشته باشند. برای توضیح تقابل بین قدرت های جهانی با یکدیگر، با رویکرد سیاسی و در دانش روابط بین الملل، مفاهیمی در قرن بیستم رایج بودند که به نظر می رسد آن مفاهیم در توضیح حوادث جهان امروز، ناکارآمدند. از جمله این مفاهیم (عمدتا متضاد با هم) عبارتند از:
1)    رواج مفاهیم کشورهای فقیر (کم درامد و فاقد امکانات مادی) و غنی (پُردرآمد و صنعتی) از میانه قرن بیستم به بعد. مثلا امروزه رقابت های مهم جهانی از جمله بین کشورهای چین و آمریکاست، که بر اساس دو مفهوم کشور فقیر و غنی اصلا قابل توضیح نیست؛
2)    رواج مفاهیم جهان اول (کشورهای سرمایه داری صنعتی)؛ جهان دوم (کشورهای سوسیالیستی) و جهان سوم (کشورهای  غیر از دو بلوک اول و دوم). مفهوم جهان سوم از سال 1956 در فرهنگ نامه علوم سیاسی جوشید؛
3)    رواج مفاهیم کشورهای توسعه یافته (کشورهای بسیار پیشرفته غربی)، کشورهای در میانه راه (سوسیالیستی) و کشورهای در حال توسعه (در آستانه مرحله خیز). این اصطلاح نیز در میانه دوم قرن بیستم رواج یافت؛
4)    رواج مفاهیم کشورهای غربی (با ملاک طول جغرافیایی) که شامل بخشی از اروپا، آمریکا و ملحقات آنها می شد؛ با محوریت آمریکا و کشورهای شرقی با محوریت اتحاد جماهیر شوری و کشورهای مرتبط و متحد با شوروی. این تقسیم پس از فروپاشی اتحاد شوروی در سال 1990، از اعتبار افتاد و این مفاهیم، بی مصداق شد؛
5)    رواج مفاهیم کشورهای شمال (پیشرفته) و جنوب (عقب مانده)  که برای پر کردن خلا تئوریک مفاهیم یاد شده چند دهه ای است، خلق شده  و بکار گرفته می شوند.
ب) نکته جدید آن است که به نظر می رسد این مفاهیم در تبیین اتفاقاتی که در سال های اخیر در سطح جهانی و منطقه ای رخ می دهد، بی کفایتند. مثلا پدیده «ترامپیسم» (که حتی در دور دوم انتخاباتی هم نزدیک نیمی از آرای آمریکاییان (بالای 74 میلیون) را بدست می آورد، بر اساس کدامیک از مفاهیم فوق، قابل توضیح است؟ اتفاقی که نه تنها بر قاره آمریکا (به ویژه آمریکای لاتین) به شدت اثر گذاشت، بلکه حوادث جهانی را دچار بحران ها و پیچیدگی هایی کرد. امریکای موسس بسیاری از مقررات و نهادهای بین المللی، در عصر دونالد ترامپ، اولین ناقض جدی این قرار دادها در سطح جهانی بود و در سطح خاورمیانه نیز او مدعی عملیاتی نمودن «معامله قرن»  به نفع اسراییل (بدون حضور فلسطینی ها) بود که باعث تحرک بالای اسراییل در سطح خاورمیانه و قفقاز گردید و... اما این تحرکات تازه را با کدامیک از مفاهیم پیشین می توان توضیح داد؟ بسیار روشن است آن مفاهیم برای توضیح این مفاهیم عقیم هستند و ناکارآمد و «کشتیبان را سیاستی دگر باید».
ج) بحث تحول مفاهیم سخن تازه ای نیست و حتی در اواخر قرن بیستم و در دو دهه اول هزاره سوم، مفاهیم متعددی به تنهایی و جدای از سایر مفاهیم و نگاههای ساختاری، مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. مثلا تحول قدرت را تافلر، تحول امنیت را باری بوزان، و ... گفتند. اما به نظر می رسد که در این عصر، زمینه برای تطوری وسیع و کلان و به تعبیری پارادایمی و یا  تغییر گفتمانی در مباحث روابط بین المللی فراهم آمده است. زیرا به تعبیر «کوهن»، در مباحث و مفاهیم پیشین که اکنون  ناکارآمد شدند، انقلابی لازم و تغییر پارادایمی ضروری است. عوامل متعددی بر این تغییرات موثر افتادند که به نظر می رسد مهمترین آن تاثیر «فناوری اطلاعات و ارتباطات» (اینترنت و وب 1؛ وب 2؛ وب 3 و....)، بر ذهنیت کاربران (اندیشمندان، متخصصان و غیر متخصصان) است.
اضافه شود که در جامعه شناسی علم و فلسفه علم، بحث از تاثیر عوامل غیر معرفتی بر معرفت، آبژه بر سوژه، عین بر ذهن و جامعه بر اندیشمند از مباحث جدی است که فعلا قصد تامل بر این نکات دقیق نیست. و یا پرسشهایی از این قبیل که آیا مفاهیم ساخته می شوند؟ یا از جهت زبانی زاییده می شوند و در حقیقت خود را تحمیل می کنند و ... از نکات مهمی است که در یک مطالعه گسترده تر لازم است مورد توجه قرار گیرد.
د)مدل جدید تحلیلی: در تحلیل سیاسی متفکران قرن بیستمی مفاهیمی را پیشنهاد می کردند که امروزه برای تبیین امور کارآمد نیستند. مثلا بحث «کارل مانهایم» در کتاب ایدئولوژی و یوتوپیا  که بر اساس مفاهمی چون تفکر پوتوپیایی در برابر ایدئولوژی و جریان چپ در مقابل راست به دسته بندی اندیشه های سیاسی و بازیگران سیاسی دست می زد. در مدل پیشنهادی او مثلا گرایش های فاشیستی و مارکسیست های تند رو (ارتدکس، استالینی) همه یوتوپیایی قلمداد می شدند. دست کم بدین دلیل اینگونه الگوها رهگشا نیست که برخی جریان ها از صحنه بازگیری سیاسی خارج شدند.
اما به نظر می رسد که برای تبیین جریان های سیاسی بر اساس دو متغیر کلیدی زیر می توان به مفهوم بندی تازه ای رسید: 1)دفاع از برابری/ دفاع از نابرابری؛ به معنای پذیرش یا عدم پذیرش حقوق برابر، برای همه اقشار و آحاد جامعه فراتر از مسایل نژادی، قومی، جنسیتی و....؛ 2) اولویت بکارگیری قدرت سخت/ قدرت نرم؛  به معنای اینکه برای ایجاد تغییر مسیر های امنیتی، خشن و دفعی در پیش گرفته شود و یا روش غیر امنیتی، فرهنگی تر، مسالمت جویانه تر و تدریجی.
با توجه به متغیرهای یاد شده به نظر می رسد که مفاهیم زیر برای تبیین مسایل روزگار ما مناسبترند: جریان های برابرطلب با مشی ملایم، در مقابل جریان های تبعیض گرا با مشی تند. واضح است که این مفاهیم مطلق نیستند و در درون یک «بُردار» برای هر جریانی به تناسب در  «محور مختصات» (دو خط افقی و عمودی متقاطع) به شرح زیر تعیین جایگاه می شوند:
1)   در این مفهوم بندی، برخلا ف سطح تحلیل وستفالیایی که تا انتهای قرن بیستم کار برد داشت و دولت مدار بود، دیگر کشورها و دولت ها مبنای تقسیم نیستند. در عصر ارتباطات و در زمانی که مفاهیم «مرز» و «حاکمیت» دچار تطور شدند، مفهوم دولت، در معانی سابق کاربرد ندارد و بازیگران غیر دولتی (گروهی و حتی فردی) در سطوح فراملی و فروملی، ایفای نقش می کنند. نکته قابل توجه تاثیر و تاثر این نیروها در گستره جهانی می باشد. طبیعی است که در هر یک از دو جریان مورد بحث، گروه های قویتر بر گروههای ضعیفتر تاثیر بیشتر گذاشته و تاثیر محدودتر هم می پذیرند. مثلا با رای آوردن «جوبایدن» در آمریکا، نیروهای برابر طلب با مشی غیر امنیتی، جان تازه ای گرفت، زیرا این گروه در جریان خود، از توانایی بالاتر برخوردار است؛
2)از جهت مصداقی کامل ترین نمونه ( Ideal Type)، جریانی است که مفاهیم دو متغیر یاد شده را با هم در اوج داشته باشد. یعنی جریان برابرطلب با مشی ملایم، مدعی برابری همه اقشار و اشخاص بدون هیچ قید وشرطی باشد و در مقابل جریان تبعیض گرا و با مشی خشن، اصل را بر تبعیض اقشار و اشخاص گذاشته و همواره از روش های امنیتی و سخت قدرت بهره جوید. بدیهی است که در عمل و در جهان واقعی، معمولا نمونه های کامل مفاهیم یاد شده، کمتر تحقق می یابند و هر جریانی ممکن است بخشی از این دو متغیر را در هر کدام از دو جریان اصلی داشته باشد و حتی ممکن است گروهی تنها یکی از این متغیر ها (تبعیض یا مشی خشن و در مقابل برابر طلبی یا مشی ملایم) را پیشه سازد.  مثلا کشور «چین» از مصادیق کشورهای تبعیض گراست، اما در شرایط کنونی تنش زایی اندکی دارد. ولی به دلیل وجود یکی از متغیرهای یاد شده، ذیل جریان تبعیض گرا، با مشی سخت، (البته در میانه بردار و کم رنگ) دسته بندی می شود.  این وضعیتها را می توان در جدول زیر نشان داد:

 

مفاهیم متضاد سیاسی

متغیرها

جریان ها

مشی نرم

برابری طلب

جریان های 1

مشی سخت

نابرابری جو

جریان های 2

 



3)مولفه هایی هم برای هر یک از دو جریان یاد شده می توان بر شمرد. مثلا جریان برابری طلب  با مشی نرم، بدنبال تعریف و تحدید استاندارهای جهانی (اخلاق جهانی، حقوق جهانی و....) است در حالیکه جریان رقیب همه قراردادهای بین المللی را به چالش می کشد. و یا جریان های برابری طلب سعی دارند دامنه خشونت، شکنجه، زندانی، نژادپرستی، ترور، و ... را بکاهند؛ اما جریان رقیب ابایی از گسترش بکار گیری این روش ها، ابزارها و تکنیک ها ندارد. به همین دلیل کشتار آدمیان و تعداد افرادی که در منازعات تلف می شوند، برایشان زیاد مساله نیست. جریان های برابری طلب از گفتگو و مذاکره استقبال می کنند و گروه رقیب از خشونت و به هم زدن مذاکرات! در گروه اول توجه به «علم» (مثلا در مقابله با کرونا) مهم است و در دومی نگاه علمی محوریت ندارد. نشانه دیگر هم شیوه جذب و دفع دو جریان است؛ با این وصف گرچه ممکن است در ظاهر مثلا نیروهای تبعیض گرا و تنش زا، در مقابل هم به نظر برسند، اما این تقابل صوری است و در غایت و مقاصد (خواسته یا ناخواسته)، به هم می رسند.
4)مصادیق بارز جریانهای برابری طلب با مشی نرم، لیبرال ها، جریان های چپ نو، سوسیال دمکراتها، پیروان روایت های رحمانی از دین  و... اند.
5) مصادیق بارز جریان های تبعیض گرا با مشی سخت، عبارتند از: جریان های راست، نوفاشیستها و نونازیستها، بنیادگرایان مذهبی، سلفی های مسلمان و....
بر اساس این مفهوم بندی، «ترامپیسم» و جریان های راستگرای افراطی در قاره آمریکا و اروپا و حتی خاورمیانه جزو جریان های تبعیض گرا با مشی سخت و در مقابل «جوبایدن» و جریان های چپ در سطح جهانی و نیز روایت های رحمانی از دین، در یک دسته و در برابر آنها قرار می گیرند. تقابل های این جریان ها، وضعیت جهانی و منطقه ای را رقم می زند.
6)    اگر نکات یاد شده بخواهند بر روی محور مختصات ترسیم و محور طول و عرضش به تصویر کشانده شود نتیجه شکل زیر با چهار ناحیه متفاوت خواهد شد:




7)به عنوان شاهد، این روزها اتفاقات تلخی در منطقه شامات و فلسطین در جریان است. وقتی ریشه های نزدیک این داستان (که البته ریشه های دیرینه هم جای بحث مستقل دارند) تحلیل می گردد، می توان دلایل و عللی را دید که «نتانیاهو» (که با حزبش لیکود، در جناح راست افراطی قرار می¬گیرد) را ترغیب برای خشونت آلود کردن فضای خاورمیانه و تطویل بحران می نماید. زیرا از یک سو کابینه او پس از مدتها در حال سقوط است و ممکن است که نمایندگان عرب اسراییل، با حزب رقیبش حزب کار (که چپ گراست) ائتلاف کنند و او و حزبش در شرایطی که اتهاماتی هم برای او مطرح است، سقوط کنند. برای جلوگیری از چنین وضعیت نیاز به خشونت آفرینی دارد. اضافه شود که مهمترین مخالف مذاکرات وین (برجام)، که در آستانه نهایی شدن قرار دارد، اسراییل با مدیریت نتانیاهو می باشد. این اقدامات بر آن مذاکرات نیز تاثیر منفی گذاشته و دست کم امضای آن را به تاخیر می اندازد.
همین شرایط را برای جریان های تندرو ایرانی (جریان های امنیتی- انتصابی) نیز می بینیم. اینان نیز انتخاباتی در پیش دارند که لازم است رادیکالترین داوطلب آنها زمینه ای یابد تا از صندوق رای مهندسی شده، بیرون آورده شود و رقیب نیز کاملا کیش و مات شود. حذف مهندسی شده دکتر «ظریف»، با سناریوی مصاحبه جریان های امنیتی، در همین راستا قابل فهم است، زیرا جدی ترین رقیب و خطر انتخاباتی برای جریان راست گرای ایرانی، بود. اضافه شود که به نتیجه رسیدن مذاکرات وین (برجام) فعلا به نفع آنان نیست. اگر بتوانند از اساس و اگر نتوانند دست کم تا برگزاری انتخابات، لازم دارند تا این توافق به تاخیر افتد. از این رو به صورت جدی و صریحتر از هر زمان از جریان مقابل نتانیاهو (گروههای فلسطینی) حمایت می کنند، ولی در حقیقت هر دو گروه (نتانیاهو و جریان امنیتی ایران) همانند یک قیچی، برای یک هدف تلاش می کنند: دامن زدن به خشونت و پر تنش نگه داشتن منطقه، لطمه به مذاکرات وین بر روی برجام. با این وصف اتفاقات این روزهای منطقه که تبعات جهانی دارد را می توان بر اساس تقابل دو جریان یاد شده (برابرطلب و با مشی ملایم، / تبعیض گرا و مشی سخت) توضیح داد. جریان هایی که در هزاره سوم امواج تازه آفریده و در مدیریت بحران ها نقش جدی خواهند داشت.

تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل





 

تمامی حقوق برای مجله ایرانی روابط بین الملل محفوظ است ©2024 iirjournal.ir. All Rights Reserved

Please publish modules in offcanvas position.