Developed in conjunction with Joomla extensions.

پرزیدنت‌بایدن و معمای‌خاورمیانه :ماندن یا نماندن‌ در یک کلاف سردر‌گم

دکتر رامتین رضایی : دبیر پرونده ماه

با پایان جنگ‌جهانی دوم و سربر‌آوردن ایالات متحده‌آمریکا به عنوان ابرقدرت‌ جهانی و به عبارتی، تعیین‌کننده قواعد و قوانین کنشگری‌ در عرصه روابط و سیاست بین‌الملل پس از جنگ‌دوم جهانی، منطقه‌خاورمیانه به طور‌کلی از سه جنبه برای آمریکا دارای اهمیت حیاتی و انکار‌ناپذیر به شرح ذیل بوده است:
1-تامین و حفظ تسلط بر منابع نفتی خاورمیانه و نیز نقل و انتقال آن، به عنوان حیاتی‌ترین و تعیین‌کننده‌ترین ماده‌خام اولیه در قرن‌بیستم.
2- مقابه با نفوذ کمونیسم و جنبش‌های چپ‌گرا و در مجموع ایجاد یک حلقه دفعی مستحکم در مقابل ورود شوروی و ایدئولوژی بسیار پر طرفدار آن در منطقه یعنی مارکسیسم- لنینیسم، که از طریق معاهداتی‌ مانند: پیمان بغداد و سنتو‌ و بعدها در قالب دکترین‌ مشهور نیکسون‌-کیسینجر‌ با جدیت تمام پیگیری شد.
3- حفظ موجودیت و تامین امنیت اسرائیل و خصوصا به رسمیت شناخته شدن آن به عنوان یکی از دولت‌های خاورمیانه که از طریق مذاکرات و معاهدات‌صلح که مانند کمپ‌دیوید‌(1979) و اسلو(1993) دنبال و در دستور‌کار تمامی روسای‌جمهور آمریکا قرار داشته است.
با‌ پایان جنگ‌سرد و پیروزی ایالات متحده‌آمریکا در جنگ‌دوم خلیج‌فارس(1991م)، کلان‌دکترین نظم نوین‌جهانی ارئه شده توسط جرج‌بوش اول، دستورکار‌های نسبتا جدیدی برای سیاست‌خاورمیانه‌ای آمریکا تعیین می‌نمود که عبارت بودند از: مقابله و جلوگیری از توسعه سلاح‌های کشتار‌جمعی و خصوصا توسعه و تکثیر تسلیحات‌هسته‌ای که فشار گسترده بر برنامه‌هسته‌ای جمهوری اسلامی‌ایران(از 2003 تاکنون) و نیز تهاجم نظامی به عراق و سرنگونی حکومت صدام‌حسین، در همین راستا قابل تبیین و تحلیل است. مقابله با تروریسم و بنیاد‌گرایی‌اسلامی که پس از حوادث 11 سپتامبر و با تهاجم‌نظامی آمریکا به افغانستان در اولویت قرار گرفت، دستور‌کار دیگری بود که دکترین‌ نظم نوین‌جهانی برای روسای‌جمهور آمریکا تعیین کرده بود. همچنین مساله حقوق‌بشر و دموکراسی که صد‌البته می‌توان گفت که پایین‌ترین سطح اولویت سیاست‌‌خاورمیانه‌ای آمریکا را به خود اختصاص داد در طرح ناکام جرج‌بوش دوم موسوم به خاورمیانه‌بزرگ خود را متجلی نمود.
با توجه به چارچوب کلی و اجمالی سیاست‌خاورمیانه‌ای آمریکا که در سطور فوق ترسیم گردید، اما از زمان ریاست‌جمهوری مبارک‌حسین‌اوباما(2008-2016م) به بعد، تحولاتی بنیادین و اساسی در اولویت‌ها و حساسیت‌ها سیاست‌خارجی ظهور نمود که عملا سیاست‌خاورمیانه‌ای آمریکا را ناگزیر از تغییر و تحول در دستور‌کارها نمود. این‌ تحولات و تغییرات به شرح ذیل است:
1-تبدیل شدن آمریکا به یک تولید‌‌کننده و خصوصا یک صادر‌کننده عمده نفت‌ و سوخت‌های فسیلی که تاثیر بسیار قابل‌توجهی بر بازار‌جهانی نفت و خصوصا وابستگی صرف و مطلق‌ آمریکا به نفت‌خاورمیانه بر جای نهاد.
2- گسترش موفقیت‌آمیز استفاده و بهره‌برداری از انرژی‌های جایگزین و غیرفسیلی‌ که از موفقیت‌ها و دستاورد‌های دوران اوباما‌ بوده و نتیجه آن نیز کاهش اهمیت و اولویت خاورمیانه و منابع انرژی آن است.
3- دکترین‌اوباما مبنی بر خروج‌آمریکا از خاورمیانه و تعریف شدن آسیا-پاسیفیک‌ به عنوان منطقه استراتژیک و حیاتی جدید برای آمریکا به جای خاورمیانه.
4- تعریف شدن چین در اسناد امنیت‌ملی آمریکا به عنوان بزرگترین و نخستین تهدید و رقیب ایالات‌متحده‌آمریکا.
نتیجه این تغییر و تحولات بنیادین عملا کاهش اولویت و اولیت‌ و حساسیت حیاتی منطقه خاورمیانه برای آمریکا و روسای‌جمهور این کشور است. بنابراین پرزیدنت جوزف‌بایدن میراث‌دار چنین تغییر رویکرد بنیادین و تغییر جدی دستورکار‌های آمریکا در خاورمیانه است. اما با این وجود بایدن‌ با تناقضات و موانع جدی برای از دستور‌کار یا از اولویت خارج نمودن آمریکا از خاورمیانه و عزیمت به آسیا- پاسیفیک‌ و تمرکز بر اژدهای‌سرخ دارد.برای متحدین‌منطقه‌ای آمریکا مانند عربستان و امیرنشین‌های حاشیه‌جنوبی خلیج‌فارس و خصوصا بزرگترین متحد آمریکا در منطقه یعنی اسرائیل، این بی‌مسئولیتی و کم‌اهمیتی منطقه با توجه به تعهدات بزرگ آمریکا و توقعات و انتظارات دوستان خاورمیانه‌ای، به هیچ عنوان قابل‌توجیه و پذیرش نبوده و لابی‌های قدرتمند، ثروتمند و پر‌نفوذ آنها در واشنگتن دی-سی به شدت کاخ سفید و کنگره را تحت فشار قرار می‌دهند که به تعهدات و مسئولیت‌های خطیر خود نسبت به خاورمیانه و خصوصا دفاع از آنان در مقابل تهدیدات جمهوری اسلامی‌ایران و نایبان منطقه‌ای این دولت بازگردد.
بنابراین رئیس‌جمهور جدید آمریکا با یک کلاف سردرگم به نام خاورمیانه مواجه است که از یک‌سو اهمیت دیرین را برای بزرگترین قدرت‌جهان نداشته و انفعال و بی‌برنامگی این کشور در قبال بحران‌های گسترده و فاجعه‌بار منطقه مانند: یمن و سوریه و عراق و افغانستان نمود بارز آن است، و از سوی دیگر تعهدات و تعریف مسئولیت‌ها و وظایف سنگین برای خود در این منطقه و توقعات بسیار بالای متحدین‌ و دوستان آمریکا و پرزیدنت بایدن‌ را در یک دو‌راهی میان پاسخگویی و شانه‌خالی کردن از بار مسئولیت قرار داده است. علاوه بر بحران‌های یاد‌شده و حل‌نشده‌ای که به آنها اشاره شد، برنامه هسته‌ای و موشکی ج.ا.ایران در کنار بحث نفوذ منطقه‌ای این کشور همچنان بدون نتیجه و با یک شیب بسیار جدی به سوی بحرانی‌تر شدن پیش رفته و آمریکای بایدن‌ هنوز در مهار و رسیدگی به آن نه تنها موفقیتی نداشته بلکه کماکان از سر بی‌حوصلگی و به عبارت بهتر رفع‌تکلیف نسبت به این موضوع اقدام می‌کند(مذاکرات وین تا این لحظه نتایج ملموسی نداشته است).
متحدین‌ منطقه‌ای آمریکا خصوصا اسرائیل همچنان خواستار و متوقع‌ برای برخورد سخت‌افزارانه آمریکا با برنامه‌هسته‌ای و موشکی و نفوذ‌منطقه‌ای ج.ا.ایران هستند. مساله‌ای که با دکترین‌ خروج نظامی از خاورمیانه در تناقض بوده و آمریکا نیز تمایل و اولویت و حساسیتی برای ورود به یک وضعیت سخت‌افزاری در منطقه ندارد. اما جوزف‌بایدن در مقابل حفظ موجودیت و تضمین امنیت اسرائیل و دیگر متحدان چه پاسخی برای ارائه خواهد داشت؟ پرزیدنت جدید آمریکا با یک کلاف سردرگم در منظقه‌ای به نام خاورمیانه مواجه است که ظاهرا نادیده گرفتن آن امکان‌پذیر نیست اما مانند گذشته صرفه چندانی هم برای آمریکا ندارد.
به هر کیف در رویکرد خاورمیانه‌ای جو‌بایدن پاسخگویی به متحدان و بحران‌های پردامنه‌ اما حل‌نشده منطقه را در یک بسته بسیار کلی اما ظاهرا نامطمئن و غیرقابل تضمین مد‌نظر و در دستو‌کار خود قرار داده تا بتواند با فراغ‌بال از سربازان آمریکایی را از منطقه خارج و به اقیانوس آرام و در مجاورت اژدهای ترسناک سرخ‌رنگ(چین) مستقر سازد. بایدن‌ تغییر رفتار ایران را در یک پک و مجموعه‌ای از موضوعاتی که باید در مورد آنها با این کشور توافق شود تنها راه‌حل پایان دادن به بحران خارمیانه‌ رضایت دوستان منطقه‌ای و خلاصی از تعهدات خود می‌داند. توافق گسترده با ج.ا.ایران در کلیه زمینه‌ها یعنی، هسته‌ای، موشکی و نفوذ منطقه‌ای و حقوق‌بشر، که ایران باید در تمامی این حوزه‌ها رفتار خود را به طور‌کامل تغییر بدهد. اما به راستی جمهوری اسلامی‌ایران تا چه حد حاضر به پذیرش چنین توافق گسترده‌ای(کنار گذاشتن برنامه‌هسته‌ای، موشکی و نفوذ‌منطقه‌ای) خواهد بود؟ آمریکا و جمهوری‌خواهان کنگره و لابی‌های طرفدار اسرائیل تا چه اندازه به پرزیدنت جدید کاخ‌سفید اجازه نرمش و کرنش خواهند داد؟
به نظر می‌رسد که جو‌بایدن با گره‌زدن پاسخ قاطع و مشخصی برای پرسش‌های یاد‌شده نداشته باشد. سیاست‌خاورمیانه‌ای مهمان‌جدید کاخ‌سفید مجاب‌کردن متحدان برای خروج از منطقه و وادار نمودن دشمنان(ج.ا.ایران) به تغییر رفتار و رویکرد است. این کلاف‌سردرگم به راحتی پرزیدنت بایدن‌ را رها نمی‌سازد.

 

تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل

 

تمامی حقوق برای مجله ایرانی روابط بین الملل محفوظ است ©2024 iirjournal.ir. All Rights Reserved

Please publish modules in offcanvas position.