Developed in conjunction with Joomla extensions.

سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه

دکتر مهدی نوربخش: استاد تجارت و روابط خارجی دانشگاه هریسبرگ پنسیلوانیا

 برای دهه ها و خصوصا بعد از شروع جنگ جهانی دوم، سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه تا زمان انقلاب اسلامی در کشور ما در سال 1357 و سپس دخالت نظامی آمریکا در عراق در سال 1382 پیوستگی خودرا حفظ کرده بود، اما بعد از این دوحادثه، سیاست خارجی این کشور با چالش تغییراتی عمده روبرو شده است. در حال حاضر سیاست خارجی آمریکا در منطقه خاورمیانه بر حول چهار محور عمده تمرکز یافته است. ابتدا؛ واشینگتن کوشش میکند که امنیت منطقه و ثبات آن حفظ شود. دوم؛ آمریکا تلاش دارد که آزادی کشتیرانی برای مراودات تجاری، نفتی و دسترسی به منابع انرژی انجام گیرد. سوم؛ خصوصا با تنشها و جنگهای منطقه ای، آمریکا کوشش میکند که از ساخت و پیدایش اسلحه های کشتار دسته جمعی که شامل اسلحه اتمی هم میشود جلوگیری بعمل آورد. چهارم؛ اسلام رادیکال که در شکل داعش که به طریق ترویج خشونت روی آورده است، مقابله با آن هدف دیگری در سیاست خارجی واشینگتن در سالهای گذشته شده است. برای مداخله نظامی در عراق و بعدا افغانستان، تا امروز معادل 6.4 تریلیون دلار از خزانه دولت آمریکا هزینه شده است . لذا، سئوال اصلی در حال حاضر در آمریکا اینست که چگونه این کشور میتواند سیاستهای خودرا در خاورمیانه طراحی کند که باین اهداف چهارگانه با هزینه کمتری دست یابد.
دولتهای اوباما و ترامپ، برای چرخش بسمت آسیا بخاطر مقابله با نفوذ چین، کوشش کردند تا تمرکز سیاست خارجی این کشور را برخاورمیانه کم کنند اما دخالت نظامی آمریکا در عراق در سال 1381 و بعدا شروع بهار عربی در این منطقه از سال 1389، اوضاع منطقه را از بالا و از پایین دگرگون کرده بود. جنبشهای بهار عربی نظم استبدادی غالب را در کشورهای تونس، مصر، سوریه، لیبی، اردن و بحرین بچالش میکشید. سوریه پس از نه سال، لیبی پس از شش سال و یمن پس از پنج سال هنوز در نارامی بسر میبرند. عربستان سعودی در ابتدای جنبش بهار عربی یعنی همان سال 1389 در بحرین دخالت نظامی نموده تا اکثریت شیعه این کشور را سرکوب کند و از تغییرات سیاسی لازم در این کشور جلوگیری بعمل آورد. بدنبال ادامه این نا آرامیها، ویروس کرونا از ابتدای سالهای 2020 میلادی مشکلات دیگری را برای کشورهای منطقه ایجاد نموده است. بجز چالش خود این بیماری در صحنه بهداشت عمومی که ابعاد ناکارآمدی دولتها را بیش از پیش عیان نموده، کاهش قیمت نفت هم بر حجم مشکلات کشورهای این منطقه افزوده است. در می سال 2019، قیمت نفت هربشکه ای 67 دلار بود، این قیمت به سطح 32 دلار نزول پیدا کرد. در نوامبر همین سال قیمت نفت به هربشکه ای 40 دلار رسید و در چند ماه اول سال 2021، این قیمت باز به بالای 60 دلار در هر بشکه ای رسید. بسیاری از کشورهای نفت خیز منطقه، بودجه های خودرا بر نفت هربشکه ای 80 دلار تدوین نموده بودند. بودجه عربستان سعودی برای سال 2020 بر نفت 80 دلار برای هر بشکه طراحی شده بود.
اگرچه اینروزها بحثهای زیادی در جامعه آمریکا حول و حوش کاهش نیروی نظامی، هزینه مالی و درگیر بودن این کشور در خاورمیانه میشود اما چهارهدفی که واشینگتن از ابتدای سالهای جنگ سرد در این منطقه دنبال میکرده است، هیچکدام، حداقل در ابراز عقیده و تحلیلهای بسیاری از نخبگان سیاسی این کشور تغییر نکرده و بدون درگیر بودن واشینگتن در منطقه دنبال کردن این اهداف امکان پذیر نیست. خارج از این چهار هدف، مدیریت بحران بین فلسطین و اسرائیل و تلاش برای حل این بحران هم، با فرقها در نگرشهای مختلف نخبگان و دولتهای متفاوت، در مرکز توجه رهبران سیاسی و طراحان سیاست خارجی در آمریکا بوده است.
پیدایش حضور آمریکا در منطقه خاورمیانه: در سال 1971 میلادی، دولت انگلیس میخواست از خاورمیانه خارج شود اما دولت آمریکا که در این زمان درگیر جنگ با ویتنام بود، چندان آماده درگیر شدن در خاورمیانه نبود. لذا، نقش حفظ ثبات در منطقه خاورمیانه آنگونه که منافع غرب و خصوصا آمریکا را حفظ میکرد به ایران و عربستان سعودی سپرده شد. باین دوکشور ستون دوقلو (Twin Pillars) ایجاد ثبات در منطقه گفته میشد. در سال 1979 در ایران انقلاب شد و در سال 1980 میلادی، دولت کارتر چهارچوب سیاست خارجی جدیدی را برای خاورمیانه ارائه کرد که بیشتر و بشکلی اخطاری به اتحاد جاهیر شوروی برای دخالت در منطقه بود. این سیاست نهایتا به ورود کشتیهای جنگی آمریکا در خلیج فارس در سال 1987 منتهی شد که نهایتا بنیانی برای ساخت پایگاههای نظامی و توسعه درگیریهای سیاسی و نظامی واشینگتن در منطقه بود.
در طول چهار دهه گذشته، بغیر از مشکلات دیگری که در منطقه وجود داشته است، خاورمیانه شاهد جنگ ایران و عراق (1980-1988)، بیرون راندن عراق از کویت (1990-1991) ، و دخالت نظامی آمریکا در عراق (2003-2011) بوده است. هرکدام از این حوادث تاثیرات بزرگی برروی سیاست خاورمیانه و کشورهای منطقه گذاشته اند. بعد از انقلاب اسلامی در ایران، دولتهای مختلف در آمریکا کوشش نموده بودند که روابط خودرا با کشورهای عربی منطقه استحکام بخشند. شش کشور شورای همکاری خلیج، و بطور مشخص کشورهایی نظیر امارات متحده عربی، بحرین، عربستان سعودی، کویت، قطر، عمان، اردن و در شمال افریقا، مصر، جزو این کشور ها بوده اند. در این سیاست خارجی، کشوری مثل عراق به رهبری صدام حسین تا بعد از سپتامبر 11 تحمل میشدند بخاطر اینکه ثبات منطقه با حمایت واشینگتن از کشورهای عربی مورد توجه آمریکا قرار گرفته بود.
بزرگترین مشکل سیاست خارجی در کشورما که بیک چالش بزرگ برای آمریکا تبدیل گردید، با تسخیر سفارت این کشور در تهران شروع گردید. زودتر از آن، بحث صدور انقلاب و یا دعوت شهروندان کشورهای همسایه به ایجاد تنش و انقلاب در کشورهای خود مطرح شده بود، اما تسخیر سفارت در ایران نتنها جو داخلی کشور را رادیکالیزه کرد که نقطه شروعی برای ایجاد تنش کشورما با قدرتهای منطقه ای و فرا منطقه ای شد.
ثبات منطقه خاورمیانه برای 500 سال گذشته برای قدرتهای بزرگ مهم بوده است. پرتغالیها در بین سالهای 1622-1505 و بعدا انگلیسیها تا اوائل قرن 19 میلادی برروی نیروی دریائی خود تکیه کرده اگرچه این تفوق زمانی از طریق دولت عثمانی بچالش کشیده شده بود. دولت انگلیس بعد از سال 1835 شیخ نشینهای منطقه خلیج فارس را بزیر کنترل خود آورده و بعدا مرزهایی برای آنها بدون در نظر گرفتن ساختار اجتماعی انها با قبائل و بافتهای مختلف در نظر گرفته شد. سپس نفت در کشورهای ایران در سال 1908، عراق 1927، بحرین 1032 و عربستان سعودی 1938 و در زیر کنترل انگلیس کشف و استخراج گردید.
دو کنش یکی برای ارزیابی سیاست خارجی منطقه ای کشورها در خلیج فارس و دیگری برای امنیت کلی منطقه ای در غرب و در بین محققین این منطقه به بحث گذاشته شده است. در مورد ارزیابی سیاستهای خارجی کشورهای منطقه، بسیاری از تحلیلگران به چهارچوب تحلیل سیاست خارجی (Foreign Policy Analysis-FPA) روی آورده اند. این تحلیلگران برای ارزیابی سیاست خارجی به نقش افراد، روحیات و حالات و نگرش آنها به سیاست خارجی روی میاورند در حالیکه فشار از خارج بر یک کشور را هم در طراحی سیاست خارجی در این کشورها منظور میدارند. در مورد ایجاد ثبات، به کل منطقه برمیگردند و بان بشکل یک سیستم نگاه میکنند. آنها اعتقاد دارند که ثبات منطقه ای کلا به حیطه سیاست خارجی کشورهای مختلف محدود نمیگردد و برای ایجاد ثبات باید نقاط ضعف را شناخت و با آن مقابله کرد تا زمینه را برای یک سیستم امنیتی ایجاد نمود.
عوامل تاثیر گذار بر ثبات منطقه:
اول: در عصر ارتباطات و رسانه و خصوصا با جمعیتی جوان و توقعاتی درخور، کشورهای منطقه بیش از پیش از درون با چالش امنیتی روبرو هستند. دولتهای نا کارآمد در منطقه و زمانی اغشته به فساد، نتوانسته اند برای شهروندان خود رفاه نسبی ایجاد نمایند. یکی از کشوریکه این ناکارآمدی را بخوبی نشان میدهد، کشور عراق است. اعتراضات مردم عراق از اول اکتبر 2019 بنام آلاحتجاجات العراقیه و یا انقلاب تشرین شروع شد. این اعتراضات از استانهای مرکزی عراق شروع شده و به زودی به جنوب عراق و مناطق شیعه نشین کشیده شد. معترضین بر ضد ناکارآمدی رژیم، فساد گسترده، طائفه گرایی در سیاست عراق و عدم پلورالیسم سیاسی در صحنه سیاست عراق که نفوذ کشورهای خارجی را درعراق میسر ساخته بود بصحنه آمده بودند. یکی از مطالبات معترضین برکناری دولت عادل عبد المهدی بود که با حمایت بخشهای مختلف سیاسی این کشور و همچنین آیت الله سیستانی عملی گردید و این دولت برکنار شد. منافع و کنشهای مشخص سیاسی در ایران کوشش میکرد تا این اعتراضات را تاثیر گرفته از خارج و آمریکا بداند، اما با حمایت سیستانی از این اعتراضات، این تلاش عقیم ماند. تعدادی از رهبران این اعتراضات بمجلس عراق راه پیدا میکنند و یکی از مطالبات معترضین برای نظارت سازمان ملل بر انتخابات این کشور، در این انتخابات عراق عملی میگردد. آیت الله سیستانی نتنها با معترضین و مطالبات آنها ماند که کوشش کرده ومیکند که سیاست در عراق با نرمها و نهادهای بین المللی قرابت نهادی پیدا کند.
در بقیه کشورهای عربی منطقه هم فشار جمعیت جوان، دولتهای مختلف را در زمینه هایی مجبور کرده است تا به تغییرات تن دهند. اگرچه در کشوری مثل عربستان سعودی این تغییرات بنیادین نیست و بیشتر صوری است، اما در قطر و بعضی از کشورهای کوچک امارات، تغییرات سیاسی برای ایجاد ثبات اجتماعی بیشتر محسوس میباشد.
دوم: دومین عامل تاثیر گذار بر ثبات منطقه جمعیت کشورهای مختلف همسایه در خلیج فارس است. تا اواسط سال 2020 میلادی جمعیت ایران 84.2 میلیون تخمین زده شده بود. امارات با 9.8 میلیون، عربستان با 35 میلیون، قطر با 2.8 میلیون و عراق با 40 میلیون در مقایسه با ایران جمعیت کمتری را بخود اختصاص داده اند. جمعیت اگر با سرمایه گذاری دولتها در تعلیم و تربیت و بهداشت و تلاش برای ایجاد اقتصادی پویا توام گردد، به رفاه نسبی شهروندان آن کشور کمک نموده و این شهروندان میتوانند در صنعت، تکنولوژی و تولید خلاق گردند. چنین جمعیتی میتواند بیک اهرم برای نفوذ سیاسی یک کشور در منطقه ای که وجود دارد تبدیل گردد. اما اگر دولتی ناکارآمد بود و نتوانست زمینه را برای رشد بازار کار و توسعه اقتصادی فراهم آورد، رشد جمعیت برای آن نظام به یک ضد ارزش تبدیل خواهد شد و این جمعیت ثبات و امنیت نظام را تهدید میکند. نظامهای ناکارآمد با فساد گسترده و اختلافات طبقاتی در درون کشور خود، امنیت خودرا یا زود و یا دیر با چالش روبرو میکنند. جمعیت در بعضی از این کشورها باشکال مختلف دیگری هم بر امنیت و ثبات داخلی انها اثر گذاشته است. بسیاری از این کشورها بخاطر کم جمعیتی و یا جمعیت غیر خلاق، بر کشورهای خارجی برای حفظ امنیت خود تکیه کرده اند. این کشورها هرگز قادر نشده اند یک ارتش مدرن را بنیان گذاری کنند. ثروتمندترین آنها نظیر قطر، امارات و کویت دست به برون سپاری (Outsourcing) ارتش خود زده اند. آنها از سنیهای اسیای جنوبی برای تشکیل ارتش خود استفاده میکنند. عربستان سعودی برای جنگ در یمن از سودانیها و سومالی ها در ارتش خود استفاده کرده و انهارا بشکل مزدور (Mercenaries) بکار گرفته است. ایجاد چنین ارتشهایی اصولا و نهایتا نمیتواند به ایجاد امنیت در یک کشور کمک بنیادین کند.
سوم: عامل مهم دیگری که بر ثبات دردرون کشورها و ثبات درمنطقه تاثیر میگذارد، اختلافات قومی، زبانی، مذهبی و فرهنگی در منطقه است. در نظامهای دموکراتیک، مردم با پشتوانه های مختلف قومی و ملیتی نهایتا به نظام غالب در کشوری که هستند اعلام وفاداری میکنند اما در نظامهای غیر دموکراتیک چنین نیست. نظامهای غیر دموکراتیک بندرت میتوانند بر شهروندان همدل ووفاداری به نظم غالب در کشورشان تکیه کنند. در طول چند سال گذشته بسیاری از دولتها بر روی اختلاف بین شیعه و سنی سرمایه گذاری نموده تا گروهی را بر گروه دیگری در کشور خود برای ایجاد انسجام اجتماعی و وفاداری ترجیح داده و در بیرون تولید حمایت کنند. کشورهائیکه پای این اختلافات را به بیرون از مرزهای خود کشیده، گروههای نیابتی ایجاد کرده و برای دامن زدن به این اختلافات از این گروهها استفاده میکنند، بر جو بی ثباتی در منطقه افزوده اند. نتیجه عملی استفاده از چنین اختلافاتی، باز کردن بیشتر پای نیروهای خارجی به منطقه بوده است.
چهارم: عامل بی ثبات کننده دیگر، اختلاف در قرائتهای مختلف از اسلام است. حد اقل سه تفسیر مختلف از اسلام در منطقه خاورمیانه عرضه شده است. یک قرائت از اسلام را عربستان سعودی با تمسک به تفسیر وهابی از دین عرضه کرده است. اگرچه قطر هم یک تفسیر وهابی از دین را دنبال میکند اما بین تفسیر وهابیسم از مذهب درعربستان سعودی و قطر فرقهای زیادی را میتوان قائل شد. نگرش دوم بدین را ترکیه عرضه کرده است. ترکیه برخلاف عربستان سعودی، قرائتی که از دین عرضه میکند وفادار به اصولیست که اخوان المسلمینها سالها دنبال کرده اند. اردوغان در کنش سیاسی خود از اسلام برای یک دولت متمرکز که بیشتر بسمت استبداد و نه دموکراسی تمایل داشته استفاده کرده است. سومین قرائت از اسلام، توسط ایران و در شکل یک تفسیر از دین در شیعه، به ایجاد حکومت و نظامی متکی بر ولایت فقها روی آورده است. در مقابل این نوع قرائت از دین در شیعه، آیت الله سیستانی در قرائت از دین شیعه در عراق، نتنها به نرمهای دموکراتیک در سیاست تعهد سپرده است که تمایلی ندارد که روحانیون در حکومت شرکت کنند. این قرائتهای مختلف از دین بیک ابزار سیاسی تبدیل شده و دولتهای منطقه با تکیه بر این ابزارها در بیرون و درون مرزهای خود سرمایه گذاری نموده و از این اختلاف در تفسیر خواسته اند برای بسط نفوذ خود و ایجاد مشروعیت استفاده کنند. چنین نفوذی تنش افرین است و از درون کشور ثبات و از بیرون امنیت منطقه ای را تهدید میکند.
پنجم: عامل دیگریکه بر ایجاد ثبات در منطقه تاثیر میگذارد، اختلافات مرزی بین کشورهای مختلف منطقه است. اختلافات مرزی بین قطر و بحرین در سال 2001 در دادگاه بین المللی لاهه حل گردید اما مرزهای آبی بین ایران و عراق در شط العرب و یا اختلاف بین ایران و امارات در مورد سه جزیره ابوموسی، تنب بزرگ و کوچک هنوز راه حلی قابل قبول پیدا نکرده است. کویت و عراق، عربستان سعودی و امارات و امارات و عمان هم با یگدیگر اختلافات مرزی دارند. در زمانی و در ناحیه ای این اختلافات بالا میگیرد و بر حجم دشمنیها و تنشها میافزاید.
ششم: با سقوط کابل در سال 1992 میلادی و رها کردن این کشور توسط آمریکا برای بازسازی اقتصادی، گروههای مختلفیکه اتحاد جماهیر شوروی را در این کشور شکست داده بودند، برای کنترل کشور با یکدیگر وارد جنگهای داخلی شدند. از دل این جنگها، طالبان کنترل افغانستان را بدست گرفت. طالبان نهایتا حامی القائده و داعش نهایتا از دل القاعده با رهبری ضرقاوی در عراق بوجود آمد و بمرور و بعد از او، نام خودرا تغییر داد. داعش بدنبال ایجاد «خلافت اسلامی» بود. داعش بیک قدرت بی ثبات کننده در عراق، سوریه و منطقه تبدیل گردید. در مارچ 2019 ابوبکر البغدادی بدست آمریکائیها ترور شد و سازمان ملل متحد در سال 2020 اعلام کرد که ده هزار جنگجوی داعشی در عراق و سوریه همچنان فعال مانده اند. این نیرو هنوز در خاورمیانه بر بی ثباتی منطقه ای تاثیر گذار است و هم دولتهای سنی و هم شیعه و آمریکا را تهدید میکند.
هفتم: نوع و ساختار دولتهای منطقه خود عامل بزرگی برای ناپایداری و ایجاد ثبات داخلی و منطقه ایست. آنچه در سوریه اتفاق افتاد عمق فاجعه ای را که چنین دولتهایی برای ثبات در درون و امنیت در بیرون ایجاد میکنند بنمایش گذاشت. استبداد دردرون سوریه، پای نیروهای خارجی را برای دخالت در امور سیاسی این کشور باز نمود. یازده میلیون مهاجر که بیش از نیمی از آن به ترکیه، اردن، لبنان و اروپا پناهنده شدند، در بسیاری از این کشورها تنشهای مختلفی را برجای گذاشته است. یکی از دلائل مهم برای رشد و پا گرفتن گروههای راست افراطی در اروپا سیل مهاجرینی بوده است که از سوریه باین کشورها پناه برده اند. در بسیاری از کشورهای منطقه، نظامهای موروثی و یا ایدئولوژیک برای حقوق شهروندی مردم اعتباری قائل نیستند. آنها منتقدین را بشکلهای مختلف به زنجیر میکشند. نمونه خاشقجی، منتقد روزنامه نگار نظام در عربستان سعودی و خصوصا حکومتیکه محمد بن سلمان برپا کرده است، پرده از سرنوشت منتقدین در زیر نظامهای استبدادی منطقه بر میدارد. در کشوری مانند عربستان سعودی، منتقدی مثل خاشقجی با وضع فجیعی کشته میشود و در کشورهای دیگر منطقه، کسانیکه معترض سیاستهای نظام غالب در کشورشان هستند برای سالها به زندان میروند و از حقوق شهروندی خود با اتهامات واهی محروم میشوند. لذا نظامهای استبدادی خصوصا در جوامعیکه مطالبات برای تغییرات سیاسی پایه های بنیادین اجتماعی دارد خود عامل بزرگی برای بی ثباتی سیاسی خواهد بود.
با در نظر گرفتن عوامل تاثیر گذار بالا بر امنیت داخلی و منطقه ای، با شیوع بیماری کوید، پایین رفتن قیمت نفت و افول اهمیت نفت در دنیا بخاطر تلاش برای جایگزینی انرژیهای جایگزین، منطقه خاورمیانه با چالشهای جدیدی روبرو شده و ثبات و امنیت آن با رویکرد مثبتی روبرو نیست. بیماری کوید 19 از پایان ژانویه سال 2020 خودش را در بعضی از کشورهای منطقه نشان داد. اولین حالت این بیماری در 22 ژانویه سال 2020 در ایران شناسائی گردید. بعد از بیش از یکسال و جهش این ویروس در درون ایران، تازه واکسن ضد کوید ابتدا از طریق و ساخت در روسیه وارد کشورما شده است. کوید بشکلهای مختلف بر اقتصاد کشورهای درون منطقه اثر گذاشته است. شرکت هواپیمائی امارات برای بیش از چهارماه تمام خطوط هوایی خودرا متوقف نمود. افت قیمت نفت بخاطر تقاضای کم هم همزمان به اقتصاد بسیاری از کشورهای منطقه ضربات بزرگی وارد نمود. تنها کشور قطر با نفت هربشکه ای 40 دلار توانست اقتصاد خودرا متوازن نگه داشته و ضربات کوید و کاهش قیمت نفت را تحمل کند. اما اصولا آینده بازار نفت در 30 سال آینده با تحولات بزرگی روبرو خواهد گردید. کشورهاییکه با نفت هربشکه 100 دلار در گذشته نتوانستند بنیانی برای اقتصاد بدون نفت در کشور خود ایجاد نمایند، در آینده با مشکلات بزرگی بخاطر ایجاد انرژیهای جایگزین روبرو میشوند. همزمان مشکل کم آبی در بسیاری از کشورهای منطقه خصوصا ایران، نتنها به تنشهای بیرونی خارج از مرزهای کشورهای مختلف کمک میکند که خود عامل تنشهای درونی بخاطر ناکارآمدی دولتها برای کنترل این بحران میگردد.
تنشهای تازه در خلیج فارس: دولتهای روحانی و اوباما در جولای 2015 به عقد قرارداد برجام دست یافتند. عقد قرارداد برجام یک تجربه و سند قابل دفاع برای منافع ملی کشورما و همچنین صلح در خاورمیانه بود. ترامپ در می سال 2018 از این قرارداد بین المللی که حمایت همه مذاکره کنندگان و سازمان ملل متحد را با خو داشت، خارج گردید. در صورتیکه برجام پا برجا مانده بود، بجز مشکلات داخلی که خروج ترامپ از برجام در اقتصاد و سیاست در کشورما ایجاد نمود، عربستان سعودی که از مخالفین برجام بود، بدلائل مختلف زودتر با کشورما برای حل اختلافات بین دو کشوربمذاکره مینشست. اما عربستان سعودی با رهبری محمد بن سلمان دشمنیها و تنشهای جدیدی را در منطقه خاورمیانه شروع نمود که ثبات سیاسی آنرا بیشتر از گذشته به چالش میکشید. در سال 2015 میلادی محمد بن سلمان در عربستان سعودی عنان قدرت حکومت را بدست گرفت. با رهبری جوان و بی تجربه، خاورمیانه وارد یک تجربه سیاسی جدیدی شد که شاید بهترین ترسیم آن را در جنگ با یمن بتوان مشاهده کرد. در همین سال روسیه با حمایت کشورما وارد سوریه شد. بجز نفوذ بیشتر این کشور در خاورمیانه و دسترسی گسترده تری به ابهای مدیترانه، پوتین کنترل سوریه را آرام آرام در جهت منافع روسیه بدست گرفت. در ژوئن 2017 تنش بین عربستان سعودی و قطر عیان و بصحنه آمد. در کارزار این اختلاف، امارات، بحرین و مصر همراه عربستان سعودی شدند و ایران و ترکیه علنا بحمایت از قطر برخواستند تا اجازه ندهند که این کشورها به رهبری ریاض قادر شوند تا هژمونی خودرا در این دشمنی بر قطر اعمال کنند. دولت عربستان سعودی در یک التیماتوم، 13 مطالبه از قطر کرده بود که یکی از آنها کاهش سطح روابط با ایران، بستن کانال تلویزیونی الجزیره و قطع رابطه با گروههای اخوان المسلمینی در خاورمیانه بود. دشمنی عربستان و رهبر جوان و خام عربستان سعودی تا مرز فروپاشی شورای همکاری خلیج پیش رفت. خود این تنش نتنها به روابط این کشورها با یکدیگر ضربه زد که چالشهای امنیتی مختلفی را هم بوجود آورد. عربستان سعودی نهایتا در طرح خود شکست خورد بخاطر اینکه ایران و ترکیه اجازه ندادند که قطر بلحاظ سیاسی و امنیتی صدمه ای ببیند. در همین راستا اختلافات بین ترکیه با امارات و خصوصا بین اردوغان و شیخ محمد بن زاید بالا گرفت بگونه ایکه قطر و ترکیه در مقابل امارات و عربستان سعودی در مناقشات لیبی قرار گرفتند.
یکی دیگر از تنشهای شکل گرفته جدید در منطقه ایجاد رابطه دیپلماتیک بین اسرائیل با امارات و بحرین در اگوست و سپتامبر سال 2020 بود. ایجاد این رابطه دقیقا بخاطر شکل دادن یک جبهه جدید در مقابل ایران بود. اسرائیلیها با حملات خود به پایگاههای نظامی ایران در سوریه، بکشورهای عرب نشین منطقه گوشزد کرده بودند که حاضرند برای دفاع از منافع آنها در مقابل ایران، با کشورما وارد تنشهای نظامی گردند. اکراه کنگره آمریکا در فروش اسلحه به عربستان سعودی بخاطر جنگ در یمن، کشورهای عربی منطقه را تشویق کرده بود که برای حفظ امنیت خود روابط دیپلماتیک خودرا با اسرائیل بهبود نموده و بآن رسمیت بخشند. اگرچه در ابتدا صحبتی در مورد همکاریهای نظامی بین اسرائیل و این کشورها بمیان نیامده است، اما هدف دور رس این روابط، ایجاد این همکاریها و احتمالا ایجاد یک بازار مشترک اقتصادی منطقه ای بوده است. اسرائیلیها با برنامه ریزی برای چنین آینده ای با فروش هواپیماهای جنگی F-35 آمریکا به امارات در زمان دولت ترامپ موافقت کرده بودند.
تحولات دیگر منطقه ای: در طول یک دهه گذشته، چین بر نفوذ اقتصادی و تجاری خود را در کشورهای مختلف خاورمیانه افزوده است. در ابتدا باید گفت که حدود 80% نفت خاورمیانه به آسیا صادر میشود. بزرگترین خریدار نفت منطقه چین با سهام 19%، هند با 16%، ژاپن با 15% و کره جنوبی با 13% میباشند. نفت خاورمیانه برای این کشورها بسیار حیاتیست. از بین این چهار خریدار، کره جنوبی و ژاپن در کمپ سیاسی غرب و آمریکا قرار دارند. کشور هند روابط خوبی با امریکا و غرب دارد و روابطش با چین بدون مشکل نیست. کشور چین نتنها به نفت خاورمیانه نیازمند است که به مراوادات تجاری با کشورهای مختلف این منطقه سخت احتیاج دارد. اقتصاد چین کلا برروی صادرات و سرمایه گذاری از خارج استوار شده است. در درون چین طبقه متوسط این کشور در اقلیت در مقایسه با کشورهای صنعتی بیرون قرار داشته و نمیتواند بلحاظ مصرف، نیاز اقتصاد این کشور را به بازار خارج کم کند. چینیها بدنبال رقابت نظامی با آمریکا و یا ایجاد طرحهای امنیتی نظامی با کشورهای منطقه خاورمیانه نیستند. آنها نمیخواهند با صنعت نظامی آمریکا رقابت کنند که صنعت نظامیشان رقابتی نیست. کشورهای منطقه و روابط چین با آنها در طرح کمربند وجاده چین (Belt and Road Initiative-BRI) جای میگیرد. چینیها در سال 2018 در دگم عمان و بندر جبل علی در دوبی، بیش از 230 کمپانی برای ایجاد مراودات تجاری با کشور های منطقه ایجاد کرده اند. چینیها بدنبال انتخاب بین ایران و کشورهای عربی منطقه نیستند بلکه منافع اقتصادی خودرا دنبال میکنند. کشورهای منطقه به کمک مالی چین برای سرمایه گذاری در کشورشان نیازمند نیستند در حالیکه کشورما بدنبال سرمایه گذاری چینیها در بخشهای مختلف اقتصاد کشور در 25 سال آینده است. بخاطر اینکه آنها به سرمایه گذاری چین نیازمند نیستند، پروژه های خودرا بلحاظ کیفیت، هزینه و زمان اتمام کنترل میکنند. اما انچه شایان ذکر است اینست که چینیها هم در 20 سال اینده نیازشان به نفت خاورمیانه کمتر میشود بخاطر اینکه بدنبال ایجاد انرژیهای جایگزین هستند و رشد جمعیت در این کشور حداقل در حال حاضر یک سیر نزولی را دنبال میکند. اما آنچه مشخص است اینست که آمریکا و غرب با چین در خاورمیانه در اقتصاد سخت رقابت میکنند و اجازه نمیدهند که حفره های امنیتی در این منطقه ایجاد گردد که چین و یا روسیه آنهارا پرکنند.
هند هم کشوریست که بلحاظ برآورده کردن نیاز نیروی کار و همچنین مراودات تجاری، در خاورمیانه سخت نفوذ کرده است. بجز احتیاج به نفت منطقه، در سال 2018 هندیهاییکه در منطقه خلیج فارس اشتغال داشته اند مبلغ 79 میلیارد (Remittances)دلار پول به خانوداه های خود در هند ارسال کرده اند. این مبلغ رقم بالایی را در رشد بخشی از اقتصاد هند نشان میدهد بخاطر اینکه بیش از نیمی از آن در بخشهای مختلف اقتصادی این کشور برای ایجاد کار سرمایه گذاری شده است.
روسیه اما بدنبال جنگ سرد بشکل دیگری در مقایسه با گذشته با غرب و آمریکا در منطقه و کل دنیاست و کوشش میکند که آمریکارا بشکل محدودتری به چالش نظامی بکشد. پوتین یکی از رهبران اقتدارگرا در دنیای فعلی ماست که بدون داشتن یک اقتصادی پویا و رقابتی و اصولا بخاطر اینکه میداند قادر به ایجاد چنین اقتصادی در بافت سیاسی فعلی کشور خود نیست، بدنبال رقابت با آمریکا و غرب در صنایع و نیروی نظامیست. در سال 1903 دولت انگلیس و در سال 1979 دولت آمریکا باین کشور اخطار داده بود که بدنبال سیطره در درون خاورمیانه نباشد اما دخالت نظامی این کشور در سوریه در سال 2015، این فرصت را به پوتین داده است که نفوذ خودرا در این منطقه گسترش دهد. در لیبی، روسیه در پهلوی امارات و مصر قرار گرفته و بکمک رهبر اغتشاشگران، خلیفه هفتر، همت گمارده است. در حالیکه سازمان ملل متحد هفتر را برسمیت نمیشناسد. روسیه و کشورهای عربی منطقه منافعشان در بالا نگه داشتن قیمت نفت است بخاطر اینکه اقتصاد روسیه و عربستان سعودی سخت به صدور نفت وابسته است اما در عمل و در زمانی نتوانسته اند استراتژی واحدی را اتخاذ و دنبال نمایند. در زمان تحریمهای ترامپ بر روی ایران، روسیه و عربستان سعودی نهایت تلاش خودرا بکار گرفتند تا از فرصت ایجاد شده استفاده کرده و برگشت ایران را به بازار نفت گذشته خود با مشکل روبرو نمایند. در سپتامبر سال 2016 روسیه با عربستان سعودی برای تعیین قیمت نفت همکاری نمودند و عربستان سعودی در این سال حجم تولید خودرا کاهش داد تا قیمتها بالا بماند. اما در ماه مارچ 2020 که تقاضا برای خرید نفت با افت بزرگی روبرو گردید، جنگ قیمت نفت بین دوکشور شروع شده، عربستان سعودی تصمیم گرفت که دیگر حجم تولیدی نفت خودرا کاهش ندهد و در یک میانجیگری، ترامپ از پوتین خواست که حجم تولید نفت خودرا کاهش دهد، که پوتین بخاطر دوستی با ترامپ اینکار را عملی نمود. روسیه در منطقه خاورمیانه بغیر از سوریه نتوانسته نفوذ خودرا گسترش دهد بخاطر اینکه آمریکا و اروپا هم بلحاظ امنیتی باین کشورها کمک نموده و هم اقتصاد آنها بسیار وابسته به صنعت و تکنولوژی غرب است. روسیه زمانی با کارت ایران در مقابل غرب و آمریکا بازی کرده اما هنوز نتوانسته موفقیتهای بزرگی در این منطقه بدست آورد. آمریکا در منطقه با چینیها رقابت اقتصادی میکند و سخت بدنبال آنست که اجازه ندهد که روسیه از شکافهای امنیتی در این منطقه بنفع خود استفاده کند. ترامپ زمانی چنین فرصتهایی را برای پوتین بوجود آورده بود اما دموکراتها و بایدن، بدنبال بچالش کشیدن روسیه و اعمال تحریمهای بیشتری بر روی این کشور هستند.
ایران و آمریکا: بعد از جنگ با عراق در سالهای 91-1990 ، امریکا بیک قدرت بلامنازع در منطقه خاورمیانه تبدیل گردید. دلیل اصلی ان اجماعی بود که بوش پدر برای بیرون راندن صدام حسین از کویت در سطح جهانی ایجاد کرده بود. بر خلاف پسر خود که سیاستهایش توسط نیوکانها به گروگان گرفته شد، او بدنبال اجماع سازی جهانی بعد از فروریختن دیوار برلین و پایان جنگ سرد بود. در طول این سالها، دولت امریکا به روابط نزدیکتری با کشورهای شورای همکاریهای خلیج روی آورده و در بحرین به ایجاد بزرگترین پایگاه نیروی دریائی خود، در کمپ اریفجان در کویت بیکی از پایگاههای نظامی و در الاوئید در قطر بساختن یکی از بزرگترین پایگاههای نیروی هوایی خود همت گماشت. برای تسلیحات نظامی خود، در کشورهای دیگری نظیر کویت، عمان و امارات پایگاه نظامی ایجاد کرد. در سال 1993، دولت کلینتون بدنبال مذاکره با کشور ما ایران بود. اما در عین حال برای ترغیب ایران به مذاکره در می همین سال طرح مهار دوگانه (Dual Containment) خودرا برای مقابله با ایران و عراق ارائه داده بود. آمریکا در زمان کلینتون، انقلاب ایران را بعنوان یک انقلاب مشروع شناخته بود و خصومت خاصی را نه با ایران و نه با اسلام دنبال میکرد. اما با نفوذ نظامی منطقه ای ایران سخت مخالف بود. انتخاب خاتمی در سال 1997 میلادی برای دولت آمریکا یک فرصت ایجاد نمود تا بطور جدی بفکر حل مشکلات آمریکا و ایران باشد. در ژوئن سال 1998 خانم مادلین البریت، وزیر امور خارجه آمریکا که در محافل دیپلماتیک از احترم خاصی برخوردار بود، طرحی را برای مصالحه بین دو کشور پیشنهاد نمود. در مارچ سال 2000 کودتای نظامی آمریکا را برضد دولت قانونی دکتر محمد مصدق در سال 1953 محکوم نمود. اما طرح او مورد قبول رهبران سیاسی کشور ما قرار نگرفت و فرصت مذاکره با این دولت از دست رفت.
اگرچه در طول سالهای کلینتون و بوش، خطر صدام حسین برای آمریکا جدی تلقی میشد، اما در مورد ایران هیچکدام از این دو دولت ایران را خطری جدی برای منافع آمریکا تلقی نمی نمودند. دولت بوش با گذاشتن ایران در محور شرارت، بعد از سپتامبر 11، در عراق دخالت نظامی نمود و اگرچه ایران در این زمان آماده تر برای مذاکره با آمریکا بود، اما دولت آمریکا بچنین مذاکره ای تن نداد. فرصت زمان کلینتون-خاتمی از دست رفت و در زمان بوش، نیوکانهای ضد ایران و ضد اسلام حاضر نبودند تا با ایران کنار آمده و مذاکره کنند.
اوباما در ژانویه 2009 کار خود را بعنوان رئیس جمهور آمریکا شروع نمود. در 4 ژوئن همین سال در یک سخنرانی در قاهره، مصر، گفت که، « آمریکا نه در حال حاضر و نه در آینده به جنگ با اسلام خواهد رفت. آمریکا میخواهد با تمام مسلمانان دنیا یک رابطه برپایه احترام متقابل ایجاد نماید. اما ما بطور جدی با گروههای رادیکال برخورد و مقابله میکنیم.» در این زمان و در ایران برای اولین بار توان غنی سازی تاسیسات هسته ای فردو آشکار گردید. در تابستان 2010 چهارمین گروه تحریمهای سازمان ملل برروی ایران اعمال گردید. ویروس استاکنس (Stuxnet) که توسط اسرائیل و آمریکا ساخته شده بود، در بین ژوئن سال 2009 و می 2010 به کامپیوترهای این تاسیاست خسارات زیادی وارد گردانید. دولت اوباما بین امنیت نظامهای کشورهای عرب نشین منطقه و حمایت از جنبشهای بهار عربی، به حمایت از جنبشهای بهار عربی برخواست. اوباما با سقوط دولت مبارک در مصر موافق بود و خود این موضع، عربستان سعودی را که مخالف خروج مبارک از قدرت بود، سخت بر آشفته کرد. اوباما در اگوست سال 2012 بخاطر حمله شیمائی در سوریه و بی عملی خود از اینکه اجازه داده بود خط قرمز واشینگتن شکسته شود در درون آمریکا توسط محافظه کاران و در منطقه توسط کشورهای عربی مورد سرزنش و انتقاد قرار گرفت. در دوره دوم دولت اوباما، جان کری مذاکرات حول و حوش برنامه هسته ای ایران را با گروه 1+5 شروع نمود و در جولای سال 2015، عقد قرارداد برجام منعقد گردید. کشورهای عربی منطقه و اسرائیل سخت مخالف برجام بودند. وقتی اوباما در اوریل سال 2016 به ریاض رفت تا با ملک سلمان ملاقات کند، در آن جو سنگین رابطه بین دوکشور، خبرنگاری از او سئوال کرد که آیا عربستان سعودی را یک دوست میداند، اوباما جواب داد، "جواب باین سئوال خیلی پیچیده است." اوباما منتقد سیاستهای عربستان سعودی در یمن بود و گفته بود که عربستان سعودی و کشورهای عربی منطقه در آِینده باید کمتر روی چتر امنیتی آمریکا حساب کنند.
دولت ترامپ در می 2017 اولین سفر خارجی خودرا به عربستان سعودی و بعدا اسرائیل کرد. در این سفر بین ترامپ و خانواده سلطنتی عربستان سعودی یک رابطه بسیار نزدیک ایجاد میگردد. ترامپ در سیاست خارجی بسیار ضعیف و در فهم سیاست در خاورمیانه ناتوان بود. در دوران ترامپ سیاست خارجی منطقه ای آمریکا به اسرائیل برون سپاری شد و برای اولین بار در تاریخ اسرائیل، نفوذ این کشور در طراحی سیاست خارجی آمریکا در مورد خاورمیانه به اوج خود رسید. برای ترامپ دو تکیه گاه سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه اسرائیل و عربستان سعودی بودند. وقتی در اکتبر سال 2018 خاشقجی بوضع فجیعی توسط عربستان سعودی در استانبول کشته شد، ترامپ علنا و کرارا اعلام نمود که محمد بن سلمان را به این عمل فجیع متهم نمیکند. در مورد ایران، ترامپ بدنبال فروپاشی اقتصاد ایران و نهایتا تغییر رژیم در کشورما بود و بخاطر همین هم در می سال 2018 از برجام خارج شده بود. او تاپایان دوره خود نتوانست ایران را بپای میز مذاکره بکشاند و آرام آرام، کشورهای اروپایی را منتقد سرسخت سیاستهای برجامی خود نمود. ترامپ در 3، ژانویه 2020 قاسم سلیمانی را ترور کرده بود و در جولای 2 همین سال، اسرائیل با حمایت دولت ترامپ دست بیک انفجار در تاسیسات هسته ای نطنز زده بود. رابطه بین ایران و آمریکا در زمان ترامپ به پایین ترین حد و با تنشهای متفاوتی روبرو گردید.
بایدن در سیاست خارجی، با شعار برگشت به برجام کمپین انتخاباتی خودرا شروع نمود. اما بعد از انتخاب اولین سئوالیکه او و کادر سیاست خارجیش مطرح نمودند، تعریف برجام و یا کدام برجام بود. بین می 2018 که ترامپ از برجام خارج شده بود و ژانویه 2021، ایران توان علمی جدید در برنامه هسته ای خود کسب نموده، ساخت سانترفیوزهای جدیدی را شروع کرده، میزان غنی سازی خودرا افزایش داده ومیزان خالص سازی اورانیوم از 3.8% به 60% در صد در حال حاضر رسیده است. دولت بایدن کار خودرا در کاخ سفید با انتقاد از عربستان سعودی شروع کرده و علنا گفته بود، "آمریکا مطمئن خواهد بود که با فروش اسلحه به عربستان سعودی به ارزشهای خود پشت پا نمیزند." این درست سیاستی بود که بایدن در مقابل ترامپ اتخاذ کرده بود. در اوریل 2019 کنگره آمریکا مصوبه ای را به رای گذاشته بود که در آن تصمیم گرفته شده بود که این کشور به عربستان سعودی بخاطر جنگ در یمن اسلحه نفروشد. اما این مصوبه توسط ترامپ وتو شده بود.
دولت آمریکا برای برگشت به برجام با فشار محافظه کاران و بخشی از دموکراتها روبروست. او اعلام کرده است که با برگشت ایران به کل مفاد برجام، آمریکا حاضر است به برجام برگردد. اما درعین حال میخواهد که برجام در چهارچوبهای سال 2015 تعریف شده و دست به ملغی نمودن بقیه تحریمهای غیر برجامی نزند. تحریمهای غیر برجامی را بعنوان ابزاری برای فشار برروی ایران نگه داشته تا کشورما به مذاکرات بعدی تن دهد. مشکل اینجاست که اگر مذاکرات بعدی اتفاق نیفتد، تصویب برجام در کنگره آمریکا میسر نخواهد افتاد و هر دولتی در واشینگتن میتواند در آینده از آن خارج شود. دوم در صورت عدم حل کلی مناقشات بین دو کشور، بخشی از تحریمهایی که برروی ایران میماند اجازه نمیدهد که نهادهای بین المللی بانکی دنیا برای مراودات مالی به ایران اعتماد کرده و برای آن اعتبار باز کنند. بجز این هنوز تحریمهای زیادی زیر عناوین مختلف روی نهادهای مختلف کشور و افراد حقیقی و حقوقی باقی میماند.
آینده آمریکا در خاورمیانه: بحثهای این مقاله تا بدینجا بدنبال ایجاد یک زمینه برای سیاستهای آِینده آمریکا در منطقه بود. عوامل مختلف بحث شده در بخش بالا، تا حدودی از پیچیدگی سیاست در منطقه خاورمیانه پرده برداشت. در حال حاضر دو کنش در صحنه سیاست آمریکا در مورد سیاست خارجی این کشور در خاورمیانه وجود دارد. کنش اول اعتقاد دارد که اگر چه خاورمیانه حساسیت گذشته را در سیاست خارجی آمریکا از دست داده است اما منافع واشینگتن در این منطقه برای دهه ها یکسان مانده و خواهد ماند. ویلیام برنز، رئیس فعلی سیا، اعتقاد دارد که امریکا باید، «اهداف خود در خاورمیانه جهت دار نموده و از ابزارهای جدیدی استفاده کند.» در همین راستا موسسه کواینسی در یک تحلیل بیان میکند که اگر امریکا برای کم کردن نیروی نظامی خود در منطقه خاورمیانه تصمیم بگیرد، هرگز نباید این تصمیم بمعنی این باشد که این منطقه را رها کند. باز گروهی در همین چهارچوب اعتقاد دارند که آمریکا هرگز نباید به کشورهای منطقه برای دخالت نظامی در کشورهای دیگر نظیر یمن، لیبی و سودان کمک کند. اقلیتی هم بر این باور هستند که آمریکا باید خاورمیانه را ترک کند.
آنچه از دولت بایدن تا کنون مشاهده شد، ماندن در خاورمیانه اما تکیه بسیار محکمتر بر دیپلماسی است. آمریکا بدنبال برجام و حل مشکلات خود با ایران است. دولت بایدن همچنان بدنبال یک طرح امنیتی برای منطقه با مشارکت ایران و عراق است. گروهی باور دارند که اگر به کشورهای عربی منطقه گفته شود که باید خود بیشتر بفکر امنیت خود باشند، آنها تشویق میشوند تا مشکلات خودرا با همسایگان خود حل کنند. بسیاری باور دارند که سردی بایدن در روابط خود با عربستان سعودی باعث شده است تا این کشور باب مذاکره را با ایران باز کند. در جولای 2019 روسیه پیشنهادی برای یک طرح امنیتی در منطقه با حضور ایران و بدون آمریکا پیشنهاد نموده بود که کشورهای عربی منطقه آنرا رد کرده و نپذیرفتند. حتی کشور چین رغبتی برای حمایت سخت خود از این طرح از خود نشان نداد. دولت روحانی هم طرح امنیت دیگری را بنام « طرح صلح هرمز» پیشنهاد نمود که آنهم مورد توجه کشورهای هسایه قرار نگرفت.
آنچه مشخص است اینست که ثبات و امنیت منطقه نه تنها برای غرب و آمریکا مهم است که برای چین و روسیه هم حائز اهمیت است. غرب و دولت آمریکا اجازه نمیدهند که منطقه خاورمیانه و خصوصا خلیج فارس بی ثبات شود. آنها بعد از خروج سربازان آمریکائی از عراق، همچنان برای کمک و همکاری با دولت این کشور در عراق مانده اند. در این نباید شک کرد که مادامیکه یک طرح صلح منطقه ای در خاورمیانه برقرار نگردد، دولت آمریکا قصد عاجلانه ای برای خروج از منطقه را ندارد.
اما آمریکا نگرانی دیگری هم در منطقه دارد. اسرائیل بدنبال رودرویی با ایران و ایجاد یک طرح امنیتی بدون کشورما با کشورهای عربی منطقه در خاورمیانه است. چنین طرحی بایجاد صلح و ثبات در منطقه کمک نمیکند. راست افراطی در اسرائیل ضد ایران، ضد اسلام و ضد عرب است. هرگونه تنشی بین اسرائیل و ایران، به کشورهای منطقه هم کشیده شده و آمریکارا هم بخود مشغول میدارد. هر تنش نظامی در درون منطقه، اینده و سرانجام غیرقابل پیشبینی دارد. جنگ هرلحظه و به دلیلی میتواند در این منطقه شروع شود و اما چگونکی پایان آن مشخص نیست.
در اولین صحبت خود با رسانه ها، آقای رئیسی افق تاریکی را در روابط ایران با غرب و آمریکا نشان داد. بایدن با نگاه دیگری وارد معادلات سیاسی خاورمیانه شده است که با خود فرصتهای زیادی را در مقابل نظام در کشورما قرار میدهد. کشورما در گذشته فرصتهای بزرگی را برای حل مناقشات خود با غرب از دست داده است. این فرصت شاید یکی از آخرین فرصتهایی باشد که کشور ما با آن روبروست تا مشکلات خودرا با غرب و آمریکا حل نماید. باید از این فرصت استفاده کرد و تسلیم شعار و احساسات سیاسی محافظه کاران افراطی در درون کشور نشد.

تحریریه مجله ایرانی روابط بین الملل

یادداشت

دکتر امیر هوشنگ میرکوشش(دکتری تخصصی روابط بین الملل)
دکتر زهرا شریف زاده (دکتری تخصصی روابط بین الملل)
میکائیل سانیار( دانشجوی دکتری علوم سیاسی (مسائل ایران)، دانشگاه آزاد اسلامی ...
دکترمریم خالقی نژاد(دبیر سرویس دیپلماسی فرهنگی مجله ایرانی روابط بین الملل)

گفتگو

دکتر امیر هوشنگ میرکوشش در گفت‌وگو با ایلنا
دکتر امیر هوشنگ میرکوشش مدیر مسئول مجله ایرانی روابط بین الملل در گفت‌وگو با ...

مفاهیم و نظریه ها

دکتر امیر هوشنگ میرکوشش
رضا میرزایی کارشناس ارشد روابط بین الملل

مطالب پربازدید

دکتر امیر هوشنگ میرکوشش
دکتر امیر هوشنگ میرکوشش
دکتر امیر هوشنگ میرکوشش
متن سخنرانی دکتر امیر هوشنگ میرکوشش به مناسبت 18 می روز جهانی موزه و میراث ...
دکترامیرهوشنگ میرکوشش

تبلیغات

فراخوان مقاله

تمامی حقوق برای مجله ایرانی روابط بین الملل محفوظ است ©2024 iirjournal.ir. All Rights Reserved

Please publish modules in offcanvas position.